به گزارش برترین خبر ، باز هفته وحدت و میلاد پیامبر رحمت رسید و من در فکر اینکه باتوجه به شرایط کشور و جامعه چه قلمی بزنم تا حق مطلب ادا شود بودم که ناگهان این موضوع به ذهنم رسید؛ که من، مثل خیلی از انسانهای معمولی یک زندگی ساده در کنار تحصیلات ابتدایی حوزه و دانشگاه را سپری کردم.در این میان از اساتیدی که سرنوشت من و کل جامعه را در تسخیر هدایت معنوی خودشان داشتند نیز بهره بردم.

شاید من آن قدری که باید، از این موهبت و فرصت استفاده نکردم و همین امر بزرگترین خسارت دوران زندگی من شد اما تنها بر این باور دارم که نوشتن کمترین راهی است که به ذهنم می رسد برای تکریم مقام استاد و پاسداشت زحمات مردانی که برای رشد من و جامعه ایمانی کشور تلاش کردند و من آنگونه که لازم بود درس نگرفتم.

نام بردن از این بزرگان گاهی برایم آنچنانی سخت است که شاید اگر همت کنم همچون فرهاد با تیشه ای ساده قلب دماوند را در بیاورم، اما کمترین توان برای جبران زحمات آن عزیزان را نخواهم یافت.

من همین قدر که فقط بتوانم چند کلامی در مقامشان بنویسم دل خود را آرام کرده ام و شکی ندارم که فرصت ادای دین را هر زمانی انجام دهم دیر است ، زیرا که مردان خدایی که به این خلق زمینی لطف داشتند آنچنان روح بلندی دارند که در تصور ما نمی گنجد.

آیت الله عبدالعلی پوراکبر یکی از همین مردانی است که من نه فقط حفظ دین و سرمایه معنوی خویش را به آن وفادارم، بلکه اندک آبروی خویش نزد خاندان اهل البیت را یادگاری نفوذ کلام ایشان می دانم.مردی که فعالانه دغدغه خدمت را با خود به همراه دارد و با سن فراوان همت تدریس را همانند روز اول طلبگی خویش حفظ کرده است.

هرچند مردان بزرگ خدا همچون پوراکبر در دنیای تشیع کم نیستد و بسیار از این بزرگان خوانده ایم، اما چه خوب است که هم عصران خویش را هم بهتر بشناسیم ،و اینکه بتوانیم مقام این بزرگان را نیکو بداریم لطفی است که ما به تمام بشریت خواهیم کرد زیرا که پاسداشت بزرگان کمتر از عبادت نیست.

ایشان نه فقط درس فقه بلکه درس زندگی و استوانه ای از اخلاق و مهربانی بود.کمی تند می شد اما در قلب پاکش آن قدر به جوانان علاقه مند بود که جز تحصیل دغدغه دیگری برایشان نمی خواست. برای او سن فقط یک عدد بود نه بیشتر. گاهی پیش می آمد در همراهی او ناتوان گشته، با لبخندی می گفت پیری خودم را حتی در تو نمی بینم.

روح اقیانوسی این مرد دین از عملکردش و بیانش جای و هویدا بود.زیبا گفته است پیامبر گرامی مان که “از هرکس گفته ای آموختی ، بنده اش شده ای”. من بی شک رسم شاگردی را نیکو بجا نیاوردم اما مهربانی این مرد چنان سترگ است که با دیدن این دوست جوان با وسعت قلب همیشگی در مقام تکریم برمی آید و من مثل همیشه شرمنده و خجالت زده تر از قبل با انبوهی از حسرت، دیدار را به آخر می رسانم.

قدر خوبان را بدانیم تا خلأ آنها ثابت نکند که ما هیچ بودیم و هرچه بود او بود.آیت الله پوراکبر برای من نه فقط یک امام جمعه و یک استاد بلکه بالاتر از پدر دلسوز و غمخوار بود ، پس از ترخیص اتاق عمل که به عیادتش رفتم اول از همه گفت مشکلت حل شد؟ من نگران سلامتی ایشان و او دغدغه گرفتاری من را داشت.ناخود این حرکت و گفتار مرا یاد زندگی پیامبر انداخت که از تاخیر یهودی که هر روز در کوچه به ایشان بی حرمتی می نمود نگران گردیده و بعد از اطلاع از کسالت به عیادتش می رود.هرچند خلقیات این شاگرد مکتب محمدی بیشتر از گنجایش این سطور است ولی درس دیگر را هم در تابستان سال ۱۳۹۶بود از ایشان یاد گرفتم.

آیت الله ابراهیم امینی (ره) به شهرمان سفر کرده بودند و ایشان هم تقاضای ملاقات نمودند و با تاکید رو به من گفت، هر کدام از علمای منطقه خواستند تشریف بیاورند مخالفت نکنید.وقتی قرار گذاشته شد آیت الله امینی گفتند ساعت۱۶عصر منتظر علما هستیم باز هم او اولین نفری بود که رسید.با چنان شوقی به دیدار ایشان رفت که به من این درس را داد که تکریم مقام استاد سن و سال و درجه و رتبه ندارد.ما که نتوانستیم از این دریای معرفت بهره لازم را ببریم و از خداوند به واسطه این قصور طلب بخشش میکنم و از درگاه ایشان عزت و سربلندی علمای اسلام و طول عمر باعزت مقرون به الصحه را برای حضرت آیت الله پوراکبر خواستارم.

امیدوارم در هر سنگر و جایگاهی که خواهند بود مثل همیشه بدرخشند.

حجت الاسلام نیما ارزانی