به گزارش برترین خبر ، مهمان این هفته برنامه دست خط، سردار مرتضی طلایی عضو شورای شهر تهران و فرمانده اسبق نیروی انتظامی تهران بود.
وی در این برنامه، در پاسخ به سوالات مجری، به مرور خاطرات خود در سه دهه گذشته در مناصب مختلفی که داشته است پرداخت. متن کامل پرسش و پاسخ مجری برنامه دست خط و میهمان این برنامه یعنی سردار محمد طلایی را در ادامه میخوانید.
س: میهمان این هفته ما سردار سابقی است که بسیار بین مردم خوشنام است. سرداری است که در کسوت فرماندهی نیروی انتظامی تهران بوده است و مردم به خصوص مردم تهران خیلی خوب با ایشان آشنا هستند و خاطرات خوشی با ایشان دارند. البته مدتی است از دنیای سرداری و نظامی فاصله گرفتند و وارد عرصه سیاست شدند. وارد عرصهای شدند که به قول خانواده ایشان سختیهای حواشی عرصه سیاست خیلی بیشتر از سختیهای خود کار پلیسی و امنیتی و انتظامی است. در خدمت جناب آقای مرتضی طلائی، نائب رئیس شورای شهر تهران هستیم.
طلائی: اصولاً فیلم ها یک پشت صحنهای دارند و برنامه شما نداشت. من یک نکتهای را عرض کنم. حس خودم این بود که چون کار پلیسی هم کردیم وقتی فردی را برای محاکمه می برند، فرآیند و مراحلی وجود داشت، بازجویی صورت می گرفت، تفهیم اتهامی صورت میگرفت. فرد مرحله مرحله پیش میرفت تا به دادگاه برسد و محاکمه شود. وقتی خدمت شما رسیدم گفتم مستقیم من را در پیشگاه دادگاه آوردند.
س: در این برنامه سعی میکنیم از مسائل روز شروع کنیم. یکی از دغدغهها و ناراحتیهای مردم تهران در اواخر پائیز و اوایل زمستان آلودگی هوا است. از شما اظهار نظری خواندم که گفتید تا زمانی که فرهنگ استفاده از حملونقل عمومی حل نشود و برای مردم فرهنگ نشود، نه قضیه ترافیک حل میشود و نه آلودگی هوا حل خواهد شد. آقای طلائی ما حملونقل عمومی خوبی هم نداریم. از آن جهت هم نگاه کنید مشکل داریم. آقای چمران میگفتند من خجالت میکشم سوار مترو میشوم و مردم را از نزدیک می بینم. فشار و حجم زیاد مسافران در مترو از یک طرف و وضعیت حملونقل درون شهری و تاکسی و …هم . ظاهراً هم به گونهای شده است که باید تحمل کرد. ظاهرا قرار نیست حل شود.
طلائی: اگر با همان فضایی که بخشی را شما اشاره کردید، بخواهم یک بار دیگر دیدگاه خود را عرض کنم، ما امروز باید هزینه انباشت ناکارآمدیها و بیتوجهی به قوانین، عدم اجرای قوانین، روزمرگی در اداره جامعه و مدیریت اجرایی را پرداخت کنیم. بدون شک فردا هم همانند امروز اگر این روال ادامه داشته باشد دیگران باید هزینهها را پرداخت کنند.
مدیریت شهری؛ جزیره مستقل از دولت
س: خیال همه را راحت کردید.
طلائی: در جایی عرض کردم از نگاه بنده ما یک مشکل بیشتر در کشور نداریم، آن هم بحران مدیریت است. ما قانون برای بحث آلودگی هوا داریم. ما برای حوزه حملونقل و ترافیک قانون داریم. قانونهایی از سالهای قبل داریم. برای دیروز و امروز هم نیست که چه اتفاقاتی باید برای کدام بخشها انجام بشود تا ما شاهد چنین روزی نباشیم.
متاسفانه به صراحت عرض کنم، دولتهای محترم به دلایل گوناگون- کاری به این دولت و دولت قبل و دولتهای قبل و قبل ندارد- موضوع در اولویت نبوده است. از نگاه خودشان مسئله از نگاه اول برخوردار نبوده است ولی به یک نوعی دیگر یک نوع چندگانگی در مدیریت کشور وجود دارد. گویی مدیریت شهری یک جزیره مستقل از دولت به فرض مثال دیده شود یا دولت مجموعه مستقل از مدیریت شهری دیده میشود و این عوامل در کنار یکدیگر وضع امروز را برای ما ایجاد کرده است که نه در تهران بلکه در بسیاری از کلانشهرها و شهرهای بزرگ ما وضعیت بسیار بد و نابهسامان و غیرقابلقبول را در وضعیت هوا داریم.
س: فقط باید بنشینیم و نگاه کنیم باران و برفی بیاید؟
طلائی: علت را بدانیم که اگر بخواهیم وضع موجود اصلاح بشود دو گزینه را باید برای شهر تهران انتخاب کنیم. گزینه اول شهر تهران نیازمند یک مدیریت یکپارچه دارد. این مجمعالجزایری که در تهران وجود دارد و هر دستگاهی به سمتوسوی خود میکشاند نتیجه اش این وضعی است که الان مشاهده میکنید. با فرضِ بودن منابع هم مشکل داریم.
س: لایحه مدیریت یکپارچه را دادند دولت بالاخره؟
طلائی: خیر. البته از قانون برنامه سوم یک مصوبهای را مجلس گذراند که ۲۴،۲۵ ماموریت را از دولت جدا کنند و به مدیریت شهری بدهند و یک فرآیندی را طی کنند تا برسد.اما متأسفانه همان هم اجرا نشد. می خواهم عرض کنم که گره مشکلات تهران در گرو داشتن مدیریت یکپارچه شهری است.یک و دوم وجود دولت در تهران باید هزینههایش پرداخت شود. میزان بدهی که دولت به شهرداریها دارد-برای ادوار گذشته و کاری به این دوره و دورههای قبل ندارد.
س: این بدهی چه میزان است؟
طلائی: الان ۱۰-۱۳ هزار میلیارد میگویند و حتی تا ۱۴ هزار میلیارد هم برآورد شده است.
مدیریت اجرایی کشور، بسته است
س: فرض کنید نصف این بدهی داده شود. چه اتفاقی رخ میدهد؟
طلائی: به هر حال با این میزان میتوان حملونقل ریلی خود را که در حال حاضر ۱۷۰ کیلومتر است، ۱۰۰ کیلومتر هم تا سال آینده اضافه کنیم. ما به چیزی حدود هزار کیلومتر مترو در تهران نیازمندیم. اگر بخواهیم به آن سطح از استاندارد برسیم که مردم مشکلی نداشته باشند. تازه این زیرزمین است. روی زمین باید به تعداد ایستگاهها سامانههای حملونقل عمومی از مترو به ایستگاههای بعد برای توزیع جمعیت داشته باشیم. الان هم نداریم.
الان به جزء یک تعدادی از ایستگاهها، خیلی از ایستگاهها پایانههای حملونقل زمینی را از ایستگاههای مترو به ایستگاههای دیگر ندارد. در کنار همه اینها از نگاه بنده، یک حلقه مفقوده در تمام اقداماتی که در کشور انجام میدهیم را به آن اضافه کنید، آن هم این است که ما برای مداخله مردم، مشارکت مردم و درگیر کردن مردم برای حل مشکلات باید یک برنامه داشته باشیم که نداریم.
مدیریت اجرایی کشور یک مدیریت بسته، درونگرا و تمرکزگرایی هستیم که دوست داریم همه چیز در انحصار خودمان باشد. حتی خودمان در شورای شهر و حتی در شهرداری.
س: اینها خوب است اما نمی گوییم کشورهای پیشرفته اما کشوری همانند مکزیک که الودگی هوای پایتخت آن به شدت بیداد میکرد، موضوع را حل کرد. ما که در خیلی چیزها جلوتر هستیم و باید این را حل کنیم.
طلائی: من نمیگویم نمی توانیم حل نکنیم.
س: چیز نشدنی نیست. تلختر از همه این است که بحث میشود و در نهایت به تیکههای سیاسی میرسد. این خیلی تلخ است. این طیفهای سیاسی به مردم چه ارتباطی دارد. مردم مشکل دارند.
طلائی: من گفتم جزیرهای میبینیم. به نوعی در این نگاه جزیرهای نگاه سیاسی ما هم نهفته است. به فرض مثال می گوییم اگر فلان شورا در اختیار ما بود، اگر شهردار در اختیار ما بود و یا برعکس اگر دولت در اختیار ما بود با هم بهتر کار میکردیم.
ساخت و ساز و آلودگی هوا
س: به اظهارات اخیر مسئولان محیط زیست واکنشی نشان داده بودید که ساختوسازهایی که در تهران صورت گرفته است یکی از دلایل آلودگی تهران است و شما گفته بودید این نوعی فرار به جلو است. واقعا فرار به جلو است؟ چون بعضی میگویند ساخت و ساز به خصوص در غرب تهران جریان هوا را مختل کرده است.
طلائی: این سخن بارها گفته شده است. این که ساختوسازها و بلندمرتبهسازیهای غرب تهران بی تاثیر در وضع موجود نبوده است. اما در حد اظهارنظر افراد بوده است. هنوز هیچ گزارش کارشناسی دریافت نکردیم. اگر بر حسب منطق هم این را به عنوان یک نقطه قابل بررسی باید بپذیریم چرا که مسیر غرب به شرق باد تهران است؛ طبیعی است که ساختمانهای بلندمرتبه سرعت باد را کاهش میدهد.
ولیکن نکته اینجا است که عزیز بزرگواری که این سخنان را میگویند وقتی به اظهارات خود ایشان وقتی بر کرسی صندلی شورای شهر تهران نشسته بودند، شاهد بودم یعنی مواضع آن زمان را دیده و مواضع الان را میبینم، فکر نمیکنم اتفاق خاصی افتاده باشد این که بنده دیروز در مسند رئیس پلیس تهران بودم و امروز در عضو شورای شهر هستم. آیا نگاه بنده به مقوله امنیت اجتماعی و امنیت عمومی مردم باید تغییر کند؟ نباید فرق کند. این سوی میز و آن سوی میز ندارد.
این همان ایراداتی است که به ما وارد میشود. همین جاست که ما دچار نوعی دوگانگی میشویم که امروز در این سوی میز یک موضع را داشته باشیم و در آن سوی میز موضع دیگر را داشته باشیم. دوستان را یادم هست و من در دوره قبل شورای شهر تهران حضور داشند و مکرراً در مورد موضوع آلودگی تهران موضعگیری داشتند. تمام هجمه ها هم علیه دولت بود آن زمان. یعنی تمام فلش اظهارنظرات اینها این بود که دولت در انجام وظایف و تعهدات خود نسبت به موضوع محیط زیست و آلودگی هوا قصور کرده است و این وضعیت به وجود آمده است.
آن زمان بنزین و خودرو و امثال این را میگفتند. کمتر به یاد دارم این عزیزان اظهارنظر کارشناسی کرده باشند که شهرداری را عاملی برای این وضعیت بدانند. حالا چه اتفاقی افتاده که در دولت نشسته و بگوییم که شهرداری عامل این موضوع بوده است.
«املاک نجومی» و بده بستانهای سیاسی
س: از املاک نجومی چه خبر؟
طلائی: من به چیزی به نام املاک نجومی اعتقاد ندارم.
س: واقعا اعتقاد ندارید؟
طلائی: خیر. این یکی از همان نوع بدهبستانها یا تقابلهای سیاسی بود که متاسفانه در این موضوع به وجود آمد. همان زمان که موضوع مطرح شد به دوستان عرض کردیم که اولاً طرح مسئله به این شکل کار خوبی نیست. چرا که ما خاطره تلخی از ورود شورای شهر تهران به این چنین مباحث جنجالی در مسائل حسابرسیهای مالی داشتیم. چند ماهی ما به شدت یک التهابی در فضای جامعه و شورا بود.
همان زمان به دوستان عرض کردیم اگر این درست است مجرای قانونی داریم و باید دنبال کنیم. کسی نمیتواند منکر وجود تخلف و رانتخواری و سواستفاده در شهرداری نباشد. حتماً هست و بنده به عنوان کسی که در جامعه زندگی می کنم.
س: در طیف نزدیک به خودتان هم این ها بود.
طلائی: اعتقاد خودم این است که در شهرداری زمینههای سواستفاده و خلاف و رانتخواری و مسائل مالی و … وجود دارد.
س: در کنار این چیز دیگری هم گفته بودید که من زیربار نمیروم که بگویند مثلاً اقای قالیباف مفسده اقتصادی دارد.
طلائی: بله. هنوز هم بر این باور هستم.
س: این را جمع کنید یک معنایش این میشود که آقای قالیباف نمیتواند زیرمجموعه خود را جمع کند.
طلایی: نمی تواند؟
نمیتوانیم برای «قالیباف» عصمت قائل شویم
س: نمی تواند به درستی زیرمجموعه اش را اداره کند. یک معنی این میشود که آن هم با مدیریت آقای قالیباف خیلی بعید به نظر میرسد.
طلائی: ما که نمیتوانیم برای آقای قالیباف یک مقام عصمت قائل شویم. آقای قالیباف همچون دیگر مدیران است و من که بیشتر از دوستان از نزدیک با ایشان کار کردم این روحیه را در ایشان همواره دیدم که اشتباهات خود را میپذیرد و همواره اعتراف به این داشته است که من هم ممکن است در تصمیمگیری و در اقدام دچار خطا و اشتباه شوم.
این خبر توسط برخی از دوستان شورای اسلامی شهر تهران و به طور مشخص یک نفر از اعضای شورای شهر تهران طرح مسئله شد و اخبار به بیرون رفت و در اختیار رسانهها قرار گرفت. این یک امر خیلی غیرقابل قبول و ناپسندی بود و میتوانم بگویم عموم شورا این امر را تقبیح کردند و حتی تا مرحلهای که دوستان پذیرفتند از دوستانی که بابت این نوع انعکاس خبر به آبرو و حیثیتشان در شورای شهر تهران آسیب وارد شده است، عذرخواهی شود. چرا که یک خبر خام بیرون رفت.
نکته دوم مسئله این که گزارش آمده است که چنین اتفاقی رخ میدهد. گزارش خام و اولیه است. ما به دوستان عرض کردیم که کشور قانون دارد و مراجع قابل رسیدگی به گزارش دارد. به قوه قضائیه بدهید تارسیدگی کند. اگر شهرداری و آقای قالیباف و به مالتبع آن، از شخص خود آقای قالیباف تا بقیه مدیران شهرداری، اگر کسی تخلفی کرده با او برخورد کنند. اگر در شورا کسی تخلف کرده است با او برخورد کنند مگر اعضای شورا مصونیت از خطا دارند یا اگر خطا کردند نباید مورد مواخذه قرار گیرند؟
به دوستان اولین توصیه این بود، که تک تیم مشترکی از قوه قضائیه، سازمان بازرسی و شورای اسلامی شهر تهران تشکیل دهیم و این گزراش را بررسی کنند و نتایج که مشخص شد همه تمکین کنند. با کمال تاسف با کشاندن موضوع به مسائل سیاسی نتیجه این شد که ضربه هولناکی از نگاه بنده به اعتماد مردم که اصلیترین سرمایه مدیریت کشور در هر سطحی است، وارد شد.
امروز کماکان علیرغم این که قوه قضائیه گزارش را به صراحت داد و بالای ۹۰ و چند درصد از این گزارش را رد کرد و تائید کرد که اینها همه قانونی بوده که انجام گرفته است و به مواردی برخورد کرده است که مورد ایراد قرار گرفته و گفته شده که در اینها در اعمال تخفیفات داده شده در واقع رعایت نشده است و بیش از سقف مجاز تخفیف به افراد داده شده است، چیزی دیگری در گزارش هم نیامد اما هنوز در جامعه مورد سوال هستیم که از املاک نجومی چه خبر
س: شما فکر می کنید با گزارش قوه ، من نمیخواهم موضعگیری کنم، به عنوان کسی که با مردم ارتباط دارید افکار عمومی در این موضوع اغنا شدند؟
طلائی: خیر. من به خود دکتر قالیباف هم یک بار عرض کردم که درست است قوه قضائیه گزارش را رسیدگی کرد و نظر داد اما ما دور از افکار عمومی نیستیم و دور از بدنه مردم نیستیم و در مردم زندگی میکنیم.
س: سر قضیه حقوقهای نجومی مردم نظر خود را می گویند و دلخور میشوند و حرفهای خود را میزنند، رهبری بیش از دو سه بار تأکید می کنند. و بعد آخر سر در نهایت میگویند نشد مردم اغنا نشدند. سر املاک نجومی هم میگویید ذهن مردم اغنا نشده است.
طلائی: من معتقدم هنوز اغنا نشده است و باید خیلی کار شود.
س: خیلی به اعتماد مردم لطمه میخورد. این که شبکههای اجتماعی اخبار دروغ دارد قابل قبول است، ولیکن از این همه اخباری که میرسد مردم قرار است با این هجمه چه کنند؟ مردم نظام خود را قبول دارند و در بزنگاهها میآیند و همین الان هم حضور دارند. مدافعان حرم چه کسانی هستند؟ جوانان ما هستند. که در آن سو دفاع می کنند ازمرزهایشان. این دلخوریها میماند.
طلائی: مردم ما حساب عملکرد مدیریت و مدیران را از حساب انقلاب و نظام و رهبری جدا میبینند. اگر چه این را هم باید بپذیریم اگر ما نتوانیم کارآمدی دین را و اثبات کارآمدی دین را در جامعه خود با مدیریت خود نشان دهیم آن زمان نمیتوان به مردم گفت به مدیریت دینی و انقلابی هم اعتقاد داشته باشید.
دیوان محاسبات؛ این بار در شهرداری!
س: در جایی گفته بودید شهرداری نیاز به دیوان محاسبات دارد.
طلائی: بله. این درخواست را دادیم. این پیگیری را کردیم. این گفتوگو را داشتیم. کماکان هم بر این باور هستم که برای شهرداری تهران ما باید چند کار انجام دهیم. اول این که کل قانون شهرداریها را بازنگری کرد. در قانون فعلی شهرداریهای ما اگر یک ساختمان را فرض کنید و سه نفر مهندس کارشناسی ارشد مهندسی را بفرستید با رشته شهرسازی و بخواهید تخلفات این ساختمان را خارج کنند. سه مهندس ساختمان با سطح تحصیلات یکسان بر سر یک ساختمان سه گزارش متفاوت میتوانند به شما بدهند.
اگر بپذیریم که قانون شهرداریها نیاز به اصلاح دارد به خودی خود وقتی ورود به اصلاح قانون شهرداریها پیدا کردیم از جمله به جاهایی که برخورد میکنیم یکی مربوط به دیوان محاسبات، یکی مربوط به حوزه خود شوراها است که شورهای ما از دو بخش در حال حاضر ناکارآمد هستند. یک در امر نظارت شوراها ناکارآمد هستند و دیگری در امر مطالعات و پژوهش ها.
سزاوار نیست از جیب مردم پول دربیاوریم!
س: در جایی هم گفته بودید شهرداری بهتر از زیر نظر وزارت امور اقتصادی و دارائی باشد تا وزارت کشور.
طلائی: در مورد اقتصاد شهری یک رابطه و نسبتی باید بین مدیریت یکپارچه شهری با سیستم اقتصادی کشور تعریف شود. از این منظر باید راهکار پیدا کرد. اگر قرار بر این باشد که شهرداریها بخواهند با رویه فعلی که فقط باید پول از جیب مردم درآرند و هزینه اداره شهر را استقرار دستگاه های دولتی در شهر کنند پس چه بهتر شهرداریها پیوست دولتی شوند، حداقل دولت بگوید برای اداره شهر باید پول بدهم.
این سزاوار نیست که از جیب مردم پول دربیاوریم و بدهیم برای هزینه استقرار هزینههای دولتی و هزینههای آنها در شهر تهران
س: در جایی هم اظهارنظر داشتید که اگر مدیریت شورای شهر خوب عمل نمی کرد سرنوشت شورای شهر چهارم همانند شورای شهر اول میشد. منحل میشد. واقعاً اوضاع این اندازه خراب است؟
طلائی: چند صحنه در شورای شهر در سه سال گذشته رخ داد. این صحنهها یادآور صحنههای تلخ شورای اول بود که تو گویی مجدداً یک تفکری یا شیوه و رفتار و عملی در شورای شهر رخ میدهد که زمینههای رسیدن شورای شهر به بنبست و در نتیجه انحلال شورا و منحل کردن شورا را به همراه داشته باشد. به همین دلیل بنده روی این موضوع حساسیت داشتم
س: الان هم همین رویه است؟
طلائی: اخیراً بعد از این مباحثی که مطرح شد، حتی همین امروز هم توصیه دوستان عموماً این است که چند ماه باقیمانده را دستبه دست هم دهیم و سعی کنیم افکار عمومی را از خود نرنجانیم. من فکر میکنم مردم با دیدن این صحبت ها و شنیدن این اظهارنظرات از ماها فارغ از نگاههای سیاسی قضاوت خوبی نخواهند کرد.
س: با آقای چمران در مدیریت اختلافی دارید؟
طلائی: اختلاف در شیوه مدیریتی بله داریم. مثال عرض کنم. اگر بخواهم در اداره جلسات عرض کنم بنده معتقد به رعایت مهر آئیننامه هستم. معتقدم آئیننامه تعریف کرده است که بایستیم و مهر آئیننامه عمل کنیم. آقای چمران به دلیل وجاهت و به دلیل آن چهرهای که در جامعه دارند، بیشتر در عین حال که میخواهند آئیننامه را اجرا کنند یک نگاه پدرانه و یک نگاه کدخدامنشانه هم میخواهند اعمال کنند.
من جزو کسانی هستم که میگویم نگاه پدرانه باید در جای خود باشد و اجرای آئیننامه برای اداره جلسه باید در جای خود باشد.
جلوگیری از دوقطبی شدن جامعه
س: فکر میکنید سرنوشت شورای پنجم همانند مجلس دهم شود؟
طلائی: باید بیشتر با مردم صحبت کرد و مردم را بیشتر در جریان مسائل قرار داد. نباید اجازه داد جامعه به سمت دوقطبی کشاندن پیش رود که در نتیجه مردم بر اساس لج کسی به نفع دیگری حرکت کنند. باید سعی کنیم انتخابات دوره آتی بر مبنای عقلانیت و مصالح ملی و آن چه تکلیف است، پیش رود. نه این که این گونه باشد که چون ما از آقای فلانی بدمان می آید می رویم به فلانی روی می آوریم.
س: حقوق شورای شهریها چه میزان است؟
طلائی: میانگین ۶-۵ میلیون است.
س: رابطه آقای مرتضی طلائی با محمد باقر قالیباف الان چگونه است؟
طلائی: خوب است.
با قالیباف رفیقم…
س: همانند رابطه قبل در ناجا است؟
طلائی: ما با آقای قالیباف یک رابطه رفاقت داریم که مبتنی بر سابقه قبلی که در سپاه و نیروی انتظامی است. دوست دارید از اینجا وارد موضوع دیگری شوم که شاید برای افکار عمومی بد نباشد.می خواهید توضیح دهم.
س: فقط اگر ممکن است سریع تر بفرمایید.
طلایی: شاید افکار عمومی چنین تلقی داشتند که بنده به خواست آقای قالیباف به شورای شهر آمدم. بنده به صراحت عرض میکنم من نه بنای آمدن به شورای شهر را داشتم و نه قصدی داشتم که در انتخاباتی شرکت کنم.
آن چه که نگاه بنده بود ادامه خدمت در لباس مقدس پلیس بود. اما شرایط در مجموعه سازمانی که در آن خدمت می کردم ، با تغییر و تحولی که در ساختار فرماندهی به وجود آمد ، به گونهای شد که مسیر حرکت من را به سمتی آورد که الان در آن قرار دارم. این یک نکته که آقای قالیباف در آمدن من به شورای شهر هیچ نقشی نداشتند.
س: حاج خانم با ما صحبت نکردند. بچه ها تلاش کردند.
طلائی: خانم ما علاقه ندارند در رسانه دیده شوند. به همین دلیل در طول سالهایی که بنده خدمت میکردم، هیچ کجایی گفتوگوی تلویزیونی انجام ندادند. چند باری تلفنی صحبت کردند.
س: دخترخانم و نوه شما ببینید برای شما چه نوشتند.
طلائی: دخترم نوشته است: پدر عزیز و مهربانم تنها چیزی که به قلم و زبانم برای تو جاری میشود این است که زندگی کردن را مدیون تو هستم و دوستت دارم. نوه ما هم غزاله خانم نوشتند: پدربزرگ عزیز من همیشه به شما افتخار میکنم و خیلی شما را دوست دارم.
ماجرای ازدواج!
س: خدا انشاالله ایشان را حفظ کند. چه سالی ازدواج کردید؟
طلائی: سال ۵۸ بود.
س: قبل از جنگ بود؟
طلائی: بله.
س: چطور آشنا شدید؟
طلائی: توسط عمه ما بود. عمه ما خانواده همسرم را به ما معرفی کردند. بر حسب سنتهای قدیمی در روضه دیده بودند و از آنجا آشنایی پیدا شد و به مادرمان معرفی کردند.
س: در اصفهان؟
طلائی: بله.
س: مهریه چه میزان بود؟
طلائی: الان به ذهنم نیست ولی فکر نمیکنم ۷۰-۶۰ هزار تومان بیشتر باشد.
س: خطبه عقد را چه کسی خواند؟
طلائی: حضرت آیتالله بزرگ اژهای و یکی دیگران از آقایان محله به نام آقای باقری خواندند.
س: تفریح دو نفره دارید؟
طلائی: هر از گاهی اتفاق میافتد. چه در فضاهای داخلی خودمان دوبهدو هستیم. در سلیقه ها، اختلاف نظرات ما الان سه داماد داریم که برای ما موضوعیت دارند. ممکن است نوع نگاه من با ایشان محل گفتوگو قرار گیرد. جاهایی را من قبول ندارم و جاهایی را ایشان قبول ندارند. به هر حال گفتوگو داریم.
همین روزهای اخیر باب یک موضوعی با هم مقداری تفاوت نظر داشتیم و این اختلاف نظر مقداری بالا گرفت. بعد هم من کاری داشتم و از منزل رفتم. وقتی از منزل خارج شدم و با خود خلوت کردم دیدم حق با ایشان است. صادقانه بگویم که دو کوزه گل گرفتم و رفتم خانه. جایی که اشتباه کردیم بهتر است دلجویی کنیم.
س: خانواده با فرماندهی نیروی انتظامی راحتتر بودند.
طلائی: در دوره خود برای آنها مشکلات خود را داشت ولی با الان که مقایسه میکنند میگویند آن دوره بهتر بود. برای خودم هم این چنین است.
داستان جبهه…
س: چه سالی جبهه رفتید؟ در فتحالمبین مجروح شدید؟
طلائی: من عملیات فتح المبین مجروح شدم. من با آغاز مسائل کردستان در واقع اعزام شدم به کردستان.
س: قومیتی های کردستان؟
طلائی: قائله های کردستان. بله. برای عملیات فتحالمبین از کردستان به جنوب رفتم. در عملیات فتح المبین شرکت کردم و توفیق مجروحیت پیدا کردیم. ۶ ماه بستری مطلق بودم. در فاصله بین رفتن به کردستان و آمدن به جنوب و این دوره به توصیه دوستان از عضویت فعال بسیج به عضویت رسمی سپاه درآمدم.
سال ۶۴ فرماندهی سپاه خوانسار شدم. بعد از عملیات کربلای ۴ و ۵٫ که ۲۵ نفر از بچههای پاسدار سپاه خوانسار یکجا شهید شدند. بنده خودم در عملیات کربلای ۴ و ۵ بودم و بعد از عملیات که رفتم فرمانده سپاه خوانسار شدم.
بعد فرمانده سپاه منطقه برخوار و میمه اصفهان شدم. بعد فرمانده سپاه کاشان شدم. تا سال ۷۰٫ یعنی فاصله ۶۰ تا ۷۰را در این شهرها خدمت کردم. سال ۷۰ با ادغام نیروی انتظامی به واسطه همان تجربهای که از خدمت در بسیج و ارتباطاتی که با نیروهای کمیته و ژاندارمری و شهربانی در شهرهای مختلف داشتیم. آن زمان آقای سیف اللهی تشریف برده بودند ناجا و مأمور به ناجا شده بودند به توصیه ایشان ما مأمور به نیروی انتظامی شدیم که ۳ ماه در اصفهان کمک کنیم. آن ۳ ماه به ۱۶ سال کشید.
بیمارستانی که «سردار» را پذیرش نکرد!
س: سال گذشته در آتشسوزی منزل دچار سوختگی شدید. به چند بیمارستان رفتید و پذیرش نشدید.
طلائی: نه. این اتفاقی که افتاد یک موضوع بود. صبح اول وقت بود. خانم ما هم ما را به بیمارستانی آورد که تخصصی نبود برای سوختگی. ما را ارجاع دادند. آن زمان انتظاری که از آن بیمارستان داشتم این بود که فارغ از … من که اصلا خودم را هم معرفی نکردم ، اما انتظار این بود که بر حسب قوانینی که داریم بیمارستان موظف است بیمار اورژانسی را تحویل بگیرد و اقدامات اورژانسی را انجام دهد و بعد به بیمارستان تخصصی منتقل کند. آن کار را آن روز آن بیمارستان انجام نداد. آن زمان من گلایه کردم که ما به عنوان چهره شناخته شده بودیم و این رفتار را با ما می کنید وای به حال مردم!
س: خانم بلادی از دانشجوهای شما نوشتند: هیچگاه فکر نمیکردم به استادم این اندازه افتخار کنم و از این که دانشجو آقای طلائی هستم به خودم ببالم. مدیون ایشان هستم برای چیزهای خیلی ارزشمندی که به من یاد دادند. این که در اوج قدرت متواضع باشم و هیچگاه ایمان خود را در کار خود فراموش نکنم و این که یادم نرود برای چه به این دنیا آمدم. آقای جعفری هم نوشتند: آموختم جامعه شخصاَ من نیستم. مردم و دیگران هم باید مهم باشند. بنده آن است که دغدغه مردم و جامعه را داشته باشد. رابطه شما با دانشجویان چطور است؟
طلائی: این به اعتقاد بنده توفیق است که مسئولین ما و کسانی که شرایط را دارند برای ارتباط با اقشار مختلف جامعه در سطوح مختلف واقعاَ وقت بگذارند. علیرغم همه گرفتاریهایی که دارم هفتهای یک روز را به تدریس در دانشگاه اختصاص دادم. قبل از این که ادعا کنم برای بچههای جوان خودمان تاثیر داشتم، برای خودم دیدن دیدگاهها و شنیدن صحبتهای نسل جوان امروز و دغدغههای آنها موثر بوده است.
س: خودتان چه رشتهای خواندید؟
طلائی: کارشناسی من علوم سیاسی و کارشناسی ارشد من برنامهریزی فرهنگی است. دکترا هم که بین زمین و هوا است و دارم میروم و میآیم رشته جامعهشناسی فرهنگی است.
س: سالگرد ۱۸ تیر بود که شما را به عنوان فرمانده نیروی انتظامی تهران برو بچههای کوی در آغوش گرفتند و با گل و شیرینی …قصه چه بود؟
طلائی: یک قصه فراموش نشدنی است.
قائله ۱۸ تیر
س: خیلی دوستتان داشتند بعد از خاطره ۱۸ تیر دائم می گویند سردار طلایی.
طلایی: با آمدن ما به تهران آغاز دوره جدیدی از مسائل سیاسی و اجتماعی را در تهران شاهد بودیم که بعد از وقایع سال ۷۸ رخ داده بود. از دانشگاه تربیت مدرس آغاز این حرکتها شروع شد. من اولین بارم بود که وارد صحنه شدم.
باور و اعتقادی داشتم و کماکان هم پایبند هستم. معتقد هستم اگر توفیقی بود برخواسته از آن باور و اعتقاد بود. این در فرهنگ دینی ما زیرساختها و زیربناهایش وجود دارد. من روی سقف ماشین رفتم و با دوستان دانشجویی که از دانشگاه تربیت مدرس بیرون امده بودند صحبت کردم. گفتم تا زمانی که پشت درب دانشگاه هستید دانشجو محسوب میشوید و من هم حق ندارم پا به محیط شما بگذارم.
داخل دانشگاه هستید و با خودتان هستید اما از درب دانشگاه که بیرون آمدید دیگر دانشجو نیستید بلکه شهروند هستید. من موظف هستم بر حسب قوانین اداره جامعه با شما رفتار کنم. وقتی شما انسداد راه میکنید و تجمع میکنید و اقدامات مغایر با قانون انجام می دهید من موظف هستم بر حسب قانون با شما برخورد کنم.
از شما درخواست میکنم داخل دانشگاه صحبت کنید و آنجا برای اولین بار به دوستان عرض کردم دسته گل بیاورند و به دوستان دانشجو بدهیم تا بدانند پلیس به دنبال برخورد نیست. چون تصویری که متاسفانه بعد از وقایع سال ۷۸ از پلیس معرفی کرده بودند یک چهره خشنی نشان دادند که فقط به دنبال برخورد کردن و تنش است.
س: در سال ۷۸ آن بنده خدا که فرمانده نیروی انتظامی بود واقعا مقصر بود؟
طلائی: خیر. وقتی ما در قاعده اقدامات انتظامی سلسه مراتبی داریم، فرمانده میدان وجود دارد. این فرد بر اساس تشخیص خود باید تصمیم بگیرد و عمل کند.
س: حالا یا درست یا نادرست؟
طلائی: بله. شاید دوستان ما در آن شرایط چنین تصمیم گرفتند چون ما در آن صحنه نبودیم و نمیتوانیم نسبت به آن زمان قضاوت کنیم. شاید در آن صحنه راهی جز این نمیدیدند که برای جمع کردن آن تعداد افراد که نقل است در در کوی دانشگاه بودند و آن روزنامه معروف دستشان بوده است و تجمعات ، کاری غیر این انجام دهند که این افراد را به داخل هدایت کنند و این منجر به تنش و درگیری شده است.
آن چه میتوانم بگویم این است که سال ۷۸ نسبت به پلیس ظلم شد. کماکان هم چنین است که سر پلیس را در عزا و عروسی میبرند. در شورای تامین یک مصوبه میگذرانید که پلیس جلوی این تجمع را بگیر. به چه وسیله و اقداماتی باشد، پیامدهای ناشی از برخورد با چه کسی است، همه بلاتکلیف است. یکی از چیزهایی که من با آن روبرو شدم سالگرد ۱۸ تیر بود. من آن زمان خدمت آقای قالیباف رفتم و عرض کردم که اجازه دهید من بروم و برای جمع کردن این موضوع ۱۸ تیر وارد مذاکره شوم به طور مشخص طرف مقابل که قرار بود من با آن مذاکره کنم جریان تحکیم وحدت بودند.
آقای قالیباف گفتند اشکال ندارد مذاکره کنید اما در دو سه نکته حق ندارید به قول ما معامله کنید. ممکن است از شما در خواست آزادی زندانیان را داشته باشند به شما ربطی ندارد مسئولیتش با شما نیست نمی پذیرید. دوم این که اینها بخواهند بیایند و سطوح بالای پلیس را با موضوع درگیر کنند، این هم مسئله محلی است تهران بوده و باید تهران جمعش کند. حداکثر کاری هم که مجاز هستید در توافقات انجام دهید این است که در محیط دانشگاه بروید و از بچههای دانشجو بابت آن حوادث دلجویی کنید و موضوع را تمام کنید.
من به مجلس فعلی که آن زمان در حال ساخت بود، رفتم. اولین جلسه را با آن دوستان تشکیل دادیم و آنها بحث آزادی زندانیان را و عذرخواهی رسمی پلیس در سطح ملی را مطرح کردند. من از جمعبندی این نتیجه را گرفتم که با این دوستان به توافق نمیرسیم. به قولی این دوستان میخواستند ما را سرگرم بازی های بعدی سازند.
لذا خود مستقیم به بدنه دانشجو ورود پیدا کردم.گروه های دیگر دانشجو و زمینهای را فراهم کردیم که برای اولین بار در سال ۸۰ که آمدم در کوی حضور پیدا کردم و در بین دوستان دانشجو صحبت کردم و در آنجا از بابت برخوردها و اتفاقاتی که صورت گرفته بود از بچهها عذرخواهی کردم و دلجویی کردم و به صورت مشروح توضیح دادم. سال ۸۰ جریان ملی مذهبی به خیابان انقلاب آمدند و بچههای دانشجو را تحریک کردند که پشت نردهها بیایند. همان زمان من اولین کاری که در کنار حضور در دانشگاه کردم این بود که ساختار حضور پلیس و سلسله مراتب حضور پلیس را در مسائل اجتماعی تغییر دادم.
گفتم افسران ارشد به قول ما خط مقدم به ترتیب بیاید سرباز را که جوان است و بعضا هم خودش دانشجو هم هست از صحنه خارج کردم. افسران را مستقر کردم و گفتم هیچ نیازی به باتوم و دستبند نیست. فقط با لباس پلیس بایستید و به مردم فقط باید احترام بگذارید. تئوری لبخند را در سال ۸۰ به دوستان آموزش دادم. گفتم مقابل افکار عمومی متبسم باشید. هر چه گفتند تبسم کنید و عصبانی هم نشوید. این امر را در ضلح جنوبی خیابان انقلاب انجام دادیم و خودم در ضلع شمالی آمدم و دسته گل معروف دوم را در مقابل تجمع دانشجویان در داخل دانشگاه یک نفر داشت می رفت گفتم دسته گلت را به ما می دهی و بعد آن را پشت نرده های سردر دانشگاه به دانشجویان تقدیم کردم و گفتم پلیس هم مال همین آب و خاک است.
به این ترتیب ما سال ۸۰ را سپری کردیم و در سال۸۱ در جو بسیار آرامتر سپری کردیم. در سال ۸۲ یک قطعه تاریخی است قصه ۱۸ تیر ۸۲٫ در سال ۸۲ اتفاقاتی که افتاد عجیب بود. مجلس تحصن کرد. بخشی از دولت و بعضا استانداران استعفا دادند. ۲۰ خرداد دقیقا ۲۰ خرداد غروب بود بچهها به من گفتند تحرکاتی از کوی شروع شده. گفتیم الان که ۲۰ خرداد است گفتند اخباری که ما داریم حکایت از این می کند که در داخل کوی تحرکاتی است و امشب مجددا قرار است از غذاخوری به سمت پایین بیایند. بلافاصله رفتیم و دیدیم شروع شد. یعنی استارت حوادث سال ۸۲ از ۲۰ خرداد زده شد.
من به عنوان کسی که آن زمان فرمانده تهران بزرگ بودم و فرمانده میدان بودم حدفاصله ۲۰ خرداد تا ۲۰ تیر آن چه را که دیدم و در صحنه با آن مواجه بودم اعم از ورود نمایندگانی که با مصونیت نمایندگی به کوی میآمدند و به جای آرامسازی دانشجو را تحریک میکردند، بعضی ها هم فرار کردند و رفتند. از عدم پشتیبانی و حمایت مسئولان و بخشهایی که مسئولیت امنیت را بر عهده داشتند و باید در پشتیبانی از اقدامات پلیس تدبیر و تصمیمسازی میکردند تا ما بتوانیم انجام وظیفه کنیم.
واقعا در شرایطی قرار گرفتیم که ناگهان دقت کردیم و دیدیم پلیس یکه و تنها در عرصه کار قرار گرفته و تمام دستگاههای گوناگون که به نوعی باید در این مسیر وظایف خود را انجام دهند کارها روی زمین مانده. ماهواره هم برای اولین بار آنلاین شب که می شد شروع می کرد از کوی شروع به انعکاس خبر میکرد و القای این که مردم بیایید به خیابان و پلیس در کوی خون راه انداخته است.
نهایتا یکی از این صحنهها این بود که بچههای رسانهای آمدند و همان اول با سروکله خونی بازگشتند و گفتند ما گونه دیگر تصور می کردیم. ما گفتیم واقعیت این است که بنای پلیس برخورد با کسی نیست. امیرآباد یکی از محورهای ما بود.
س: به شما مجوز ورود نمیدادند؟
طلائی: خیر. نداشتیم. اینها روزهای ۲۰ خرداد است که تازه شروع شده است. نهایتا این اتفاقات افتاد و ما در همین فاصله یک شب سر خیابان امیرآباد بچههای ما کسی را دستگیر کردند که با اسلحه کوچک بود. بعد مشخص شد تئوری پیراهن خونی موضوعی است که باید اتفاق بیفتد. در طراحیها این گونه بود که ما نیازمند خون هستیم تا این صحنه را داغ سازیم و جلو ببریم.
دقیقا همان چیزی بود که به فضل خداوند و تلاش و همت بچههای پلیس تهران که انصافا من بعد از چند سال با تمام وجود به آنها عشق می ورزم و فداکاری آنها را ستایش میکنم که اگر نبود آستانه تحمل این بچههای پلیس که از در و دیوار بر سر اینها سنگ و آتش میبارید و این بچه ها تحمل می کردند شاید به مراتب فاجعه ای بدتر از سال ۷۸ را شاهد بودیم.
در نهایتا روشن شد دشمن پروژه براندازی برای نظام تهیه کرده. همه چیز را در کنار هم قرار داده بودند. وقتی شرایط مجلس را میبینیم. وقتی شرایط دولت و شرایط اجتماعی را میبینیم. وقتی ماهواره آنلاین مدیریت میکند و در کنار همه اینها در آن شرایط نشان داد که دشمن دنبال براندازی نظام آمده است و با قصد براندازی نظام موضوع ۱۸ تیر را از ۲۰ خرداد استارت کردند.
تقریبا هر شب تا ۲ الی ۳ شب طول خیابان امیرآباد در اختیار این افراد بود و از داخل خوابگاه بیرون میامدند و خیابان را آتش میکشیدند و وضعیت را نابسامان می کردند. ما در طراحیها وقتی محاسبه میکردیم شرایط را برای این که عمل کنیم مناسب نمیدیدیم. تحلیل و براورد ما این بود که باید عمق این مسئله را فهمید تا برای همیشه حل شود.
نهایتا ساعت ۲الی ۳ شب که اینها خسته میشدند، بچههای دانشجو میخوابیدند و این افراد از صحنه خارج میشدند ما به پاکسازی خیابان میآمدیم. همزمان در پاکسازی بچههای شهرداری کمک میکردند من خودم سر کوی مینشستم. تا نماز صبح با این بچههای دانشجو که متفرقه بودند و کسانی بودند که سوال و ابهام داشتند و از دست پلیس دلخور بودند گفتوگو میکردیم.
به آنها میگفتم این که شما فکر می گویید نیست، چند شب گذشته ما اینجا هستیم و اگر قرار بود عملیات کنیم برای ما کار سادهای بود که شما را دستگیر کنیم. این زمان ۲۰ روز طول کشید. روز بیستم به بعد بود که تقریبا ۱۰ تیر ماه میشد. موضوع در سطح شورای امنیت رفت و این بحث ادامه یافت که باید چه کرد. آن زمان وزیر علوم پیشنهادی دادند و تصویب شورای امنیت مصوب کرد که در این شرایط پلیس به داخل کوی ورود پیدا کند تا موضوع را جمع کند.
بعد از این که این مصوبه آمد با این حال من آن زمان هم از دکتر قالیباف اجازه گرفتم گفتم این مصوبه هست اما اجازه بدهید که ما با روندی که پیش میرویم مدت کوتاهی فرصت دهید ببینیم که . نظریهای را دنبال می کنیم و این که فاصله بین پلیس و دانشجو را برداریم.
در فاصله ۳، ۴ روز بین ۱۰ تیر تا ۱۵ تیر خود بچههای دانشجو گفتند ما پذیرفتیم که شما علاقه مند و دلسوز ما هستید و بیایید در کوی مستقر شوید. ما با درخواست از بچههای دانشجوی مستقر در کوی مواجه شدیم که پلیس در کوی مستقر شود برای این که انها خود در این فاصله متوجه شدند این حرفهایی که به آنها زده میشود صحت ندارد و یک عدهای از بیرون در شب اینها را تحریک میکنند و به ویژه در حد فاصل ۱۰ تیر به بعد بچهها از داخل خوابگاهها پائین نمیامدند.
افرادی که از بیرون میامدند یا نفوذی در داخل بودند میامدند خدا شاهده- ما منابع داشتیم و می دانستیم- می آمدند پای خوابگاهها و فحش ناموس به بچههای دانشجو می دادند که چرا شما پائین نمیآئید و اعتراض کنید. در همین فاصله بود که توانستیم به این هسته مرکزی دست پیدا کنیم و دقیقا شب ۱۹ تیر ماه بود که به یک جمع ۷۰-۶۰ نفری از این عناصر اصلی دست پیدا کردیم.
من فکر میکنم دستاورد سال ۸۲ برای دانشجو این شد که چهره دانشجو از این اتهام مبرا شد و چهره پلیس هم از آن اتهامات مبرا شد.
س: آقای طلائی یکباره از نیروی انتظامی کند و بیرون آمد.
طلائی: به اختصار این که …
س: یعنی خود خواستید یا خواستند؟
طلائی: خیر. واقعیت امر این است که آقای قالیباف وقتی از ناجا رفتند و فرماندهی بعد که آمدند به من گفتند شما کار خود را انجام دهید و من مشغول خدمت بودم. دوره فرماندهی در مسئولیتها سه ساله است و یک دوره تمدید میشود و دوره دوم من در حال پرشدن بود. با اتفاقاتی که در عرصه سیاسی کشور رخ داد، در انتخابات ریاست جمهوری اتفاق افتاد که این ها هم بی تأثیر نبود در اتفاقی که برای من افتاد، در مقطعی فرمانده محترم ناجا با بنده صحبت کردند و برنامه من را خواستند. منطق ایشان این بود که من با این شناسنامه خدمت در سطوح بالاتر ناجا قرار بگیرم.
این حق فرماندهی بود که برای من تصمیم بگیرد. در مجموع فرمایشات ایشان من فهمیدم یا باید برگردم یا برم. به من پیشنهاد شد به پلیس راهبر بروم. من اطاعت کردم و نمیدانم چه اتفاقی افتاد که در یک مقطعی علیرغم این که تا مرحله گردش کار رفتن من به پلیس راهبر آماده شد و برای مراجع ذیصلاح ارسال شد اما ناگهان تصمیم تغییر کرد و پیشنهاد شد من به استان دیگری بروم.
من برایم سوال شد که چه اتفاقی افتاد؟ گفتوگو شد و از ما خواسته شد به شورای شهر بروید.دعوت شدید که بروید شورای شهر. این برای کسی که در فرماندهی ساختار تشکیلات نظامی دارد خدمت می کند ارائه این پیشنهاد برای من که بچه انقلاب و پاسدار است و هوشمند هم هست کم و بیش به نظرم میرسید یک نقطه …
س: درست است که میگفتند نوع نگاه شما در گشت ارشاد متفاوت بوده است؟
طلائی: اعتقاد من در پلیس این بود و کماکان هم این است که با شیوههای قهری و سلبی نمیتوان مسائل اجتماعی و امنیت اجتماعی را حل کرد. آن باید حرف آخر را بزند. ما باید تمام ظرفیت خود را بکار بگیریم. پروسه امنیت اجتماعی از فرآیند تولید و نگهداشت و توسعه یک کار مشترک بین مردم و نهادها و دستگاههای آموزشی و تربیتی و اجرایی و پلیس. این که همه کنار بروند و تنها پلیس نقطه مقابل آسیبهای اجتماعی شود نتیجه این چیزی است که نهایتا به عنوان چهره پلیس داشتیم.
س: در این زمینه اختلاف نظر داشتید؟
طلائی: در ماهواره من معتقد بودم قانونگذار این قانون را وضع کرده است و دوره اش تمام شده ، چرا قانونگذار تکلیف ما را مشخص نمی کند؟ چرا قانونگذار پلیس را رودرروی مردم قرار میدهد؟ یک مصوبه ارائه دادند که استفاده از وسائل ماهوارهای ممنوع. چرا قانونگذار برای این موضوع تدبیری نمیکند؟
س: ممکن است دوباره سردار طلائی در نیروی انتظامی شوید؟
طلائی: من سرباز این نظام و انقلاب و نوکر مردم هستم. آمادگی دارم در هر لحظهای تا نفسم میرود و میآید برای انجام خدمت در هر کسوتی ازجمله در کسوت پلیس خدمت کنم.
س: دوست دارید؟
طلائی: بله.
س: برای طرح ما در برنامه چه کمکی می کنید؟
طلایی: حقوق یک ماه خود را تقدیم می کنم
س: آخرین باری که مناطق محروم رفتید چه زمانی بود؟
طلائی: در خود تهران مناطق محروم داریم. هفته قبل بود.
س: میگویند حاشیههای تهران یکی از محرومترین نقاط است؟
طلائی: اخیرا در صحن عرض کردم در منطقه یک که شمیرانات است، وقتی به بالا برسید و پشت آن برجهای سربه فلک کشیده یک محله به نام امامزاده قاسم وجود دارد که مردم در شرایط خوبی زندگی نمیکنند. در شرق تهران، جنوب تهران، در منطقه اتابک و مینابی ببینید مردم در کوچههای ۷۰ سانتی چطور زندگی میکنند و اگر کسی فوت کند تابوت را نمیتوانند در این کوچه ها ببرند و از پشت بام جنازه را بیرون میاورند. در میدان ازادی محله کامپ را ببینید که مردم چگونه زندگی میکنند.
س: بعد از ۳۸ سال باید چنین مناطقی را داشته باشیم؟
طلائی: نگاهها متفاوت است. اعتقاد من این است که اگر در مقام شهردار تهران بودم نه به کارهایی که انجام گرفته نمیپرداختم اما در کنار این کارها موضوع بافت فرسوده تهران را در اولویت اول قرار میدادم چون بهترین مردم و کسانی که بهترین خدمات را به این انقلاب و کشور کردند، بار انقلاب روی دوش این مردم بوده است. تمام کوچه های یک متر، ۷۰ سانتی به اسم شهیدی نامگذاری شده است در همین مناطق دارند زندگی می کنند
س: وضعیت آسیبهای اجتماعی در تهران ظاهرا وضعیت…
طلائی: گزارشی که از آسیبهای اجتماعی دارم به حدی رسیده است که متاسفانه ما امروز شاهد هستیم که رهبر معظم انقلاب شخصا ورود پیدا کردند. این افتخار برای ما نیست. این را نباید برای خود افتخار بدانیم که برای آسیبهای اجتماعی رهبری ورود پیدا کردند. این سرشکست مدیران ارشد کشور و مسئولانی است که در انجام وظایف خود قصور و کوتاهی کردند تا کار به جایی برسد امروز رهبری ناچار باشند شخصا ورود یابند.
شنیدم در همان جلسه اول وقتی برای جلسه دوم صحبت میشود و یکی از آقایان می گوید یک ماه آینده، رهبری می فرمایند خوابتان میبرد ؟ و سوال من این است که آیا دستگاهها- من به عنوان کسی که دارم رصد می کنم عرض می کنم هنوز دغدغه های رهبری مورد توجه جدی قرار نگرفته است- چه میزان از دغدغههای رهبری را که دغدغههای مردم و این جامعه است را حل کردند؟
س: شورای شهر چه میزان وقت می گذارد؟
طلائی: از نگاه خودم شورای شهر در بخش مربوط به آسیبها که معلولها است کار میکند اما در پیشگیری و علتیابی نه.انصافا شورای شهر و شهرداری بیش از توانش دارد کار می کند. ناتوانی و عدم قدرت تصمیمگیری و عدم مهارت در تصمیمگیری درست و توانمند نبودن برای تصمیمگیریهای درست از عواملی است که این وضع را ایجاد کرده است.
همه این نیست که بگوییم مسائل اقتصادی باعث شده است. در آسیبهای اجتماعی مسائل اقتصادی حرف آخر را میزند. ایکاش مسئولان ما از ماشین خود پیاده میشدند و خود در خیابان با مردم قدم میزدند و ایکاش کمی این محافظها را کنار میگذاشتند و خود مستقیم با مردم حرف می زدند تا ببینند مردم چه میگویند.
س: برای ما دستخطی بنویسید.
طلائی: سلام و احترام به حضور شما دوستان زحمتکش و سلام و احترام به خدمت مردم عزیز و فداکار کشورم! صادقانه عرض میکنم که حاضرم جان خود را فدای این مردم عزیز کنم اما برخی از حرفها در دل ادمی است که دنبال بهانه برای گفتن آنها است، برخی دردودلها و بعضی صحنهها و حوادث تلخ و شیرین ناشی از مسئولیتها، برخی از حرفها که در دل مردم هست و وقتی در کنارشان قرار میگیری از زبان آنها میشنوید. از ظاهر آنها تلخ و گزنده است ولی واقعیتهایی است که وجود دارد و مردم صادقانه بیان میکنند و این حرفها چه آنها که در درون خودت است و چه آنهایی که از مردم میشنوید، دلت میخواهد در جایی بیان کنی تا آنهایی که می شنوند بدانند تو هم همچون آنهایی و این مسئولیتها موجب جدایی و فاصله بین تو و مردم نشده. برنامه دستخط این فرصت را فراهم آورد تا گوشهای از آن چه در دلم بود و آن چه بعضا زبان حال مردم بود را با مردم در میان گذارم.