روایت دختر یک پاسدار پدر،قهرمانی از دل خاکریزهای مقدس! پدر که میرفت، انگار چیزی از وجودم کم میشد، انگار هوای خانه سنگینتر و سکوت، گوشههای دل کوچک من و خواهرم را پر میکرد. نبودنش فقط جای خالی یک پدر نب...