به گزارش برترین خبر ، متن کامل این یادداشت را در زیر مشاهده می‌کنید:

به نام پروردگار هستی بخش

«هر کس که علم بیاموزد، به آن عمل کند و برای خدا آن را به دیگران تعلیم دهد، در ملکوت آسمان‌ها او را عظیم می‌خوانند و می‌گویند برای خدا آموخت، برای خدا عمل کرد و برای خدا به دیگران تعلیم داد».( امام صادق (ع ) الحیاه، ج ۲, ص ۳۳۶, ح ۳)

آن‌چه قصد ساختنش را داشتیم با آنچه ساخته‌ایم فاصله زیادی دارد. با نگاهی کوتاه به آمار معتبر، تعداد دانشجویان کشور در اوایل دهه ۶۰ از ۱۱۰هزار نفر به ۴٫۵ میلیون دانشجو در سال جاری رسیده است و تعداد اساتید از ۸۰۰۰ به بیش از ۸۰۰۰۰ استاد افزایش یافته است ولی تولید ناخالص داخلی ما کمتر از دهه ۶۰ است. یعنی دانشگاه‌ها نتوانسته‌اند در اقتصاد ملی نقشی در خور ظرفیت ایفا کنند که بسیار تامل برانگیز است. پس لازم است بی‌پرده و صریح صحبت کنیم تا بدانیم کجاییم و چه باید بکنیم.

دانشگاه به‌عنوان متولی تربیت نیروهای متخصص جهت برطرف‌کردن چالش‌های کشور، در ادوار گذشته نقش پررنگی را ایفا کرده است که با توجه به تغییر رویکرد بازار کار و جامعه کنونی، ادامه رویه سابق دیگر پاسخگوی نیاز کشور نخواهد بود. از این‌رو برای فعال‌شدن تعامل بین دانشگاه‌ها، بنگاه‌های اقتصادی و دولت، دانشگاه باید از یک طرف برای آموزش و تحقیق، دانشجو بپذیرد و از سوی دیگر باید به دور از رانت‌های اطلاعاتی، چالش‌های توسعه کشور را دریافت کند. دانشگاه‌ها باید با مدیریت شایسته و علمی خود برای حل چالش‌ها و مسایل، دستاوردهای موثری ارایه دهند که قادر به حل مسایل دولتی و بنگاه‌های خصوصی باشد. آن زمان دانشگاه‌هایی که فارغ‌التحصیلان آنان نقش سازنده‌ای در رفع نیازهای کشور دارند می‌توانند گوی سبقت را نسبت به جذب بودجه‌های دولتی و خصوصی از سایر دانشگاه‌ها بربایند.

به صورت خلاصه به چند نکته و پیشنهاد اشاره می‌کنم:

فرهنگ‌سازی و ایجاد بستر مناسب فرهنگی در دانشگاه‌ها جهت رویارویی با تغییر رویه

دانشگاهیان باید کم‌کم بپذیرند که دیگر نمی‌توان به روش آموزشی قدیمی و با جزوه و تکرار مطالبی که آموختن آن، تنها کسب نمره و ارتقای دانشجو به دور از مهارت را به دنبال خواهد داشت ادامه حیات دهند.

تغییر معیارهای اعتبارسنجی دانشگاهها در کشور

بدو استخدام خود را به یاد بیاورید. شور و هیجانی که از این انباشت داده‌ها و اطلاعاتی که در مغز خود داشتید، قرار بود چنین کنیم و چنان، اما معیارهای سنجش علمی ما را محدود به قالب‌هایی کردند که تراوشات ذهن ما این شد که امروز هستیم. کمی بیشتر یا کمتر، همگی شبیه به هم هستیم مثل ماشین‌های تولید مقاله شده‌ایم بدون این‌که دیگر برایمان مهم باشد که این نوشته‌ها تا چه حد دردی را از کسی دوا یا باری را از دوش کسی بر می‌دارد. شاید دست‌هایی دانسته یا نادانسته ما را به سمتی هل داده و می‌دهند که بخوانیم، تحقیق کنیم، نتیجه بگیریم و محصولمان را دو دستی بسپاریم به دست آن ور آبی‌ها.

دانشجویان تک‌بعدی

ما دانشجویان را به دور از تعامل، تبدیل به متخصصان تک‌بعدی کرده‌ایم. دانشجویی که صورت دیگری غیر از علم و دانشش را نمی‌شناسد وآن‌چنان غرق دنیای خود می‌شود که گویی با همه بیگانه است. روزی هم اگر یک ابرمتخصص شد دیگر جای او در سرزمینی که در دامانش پرورش یافته تنگ می‌شود و آن‌گاه عزم سفر می‌کند.

روزمرگی

اگر روزمرّگی را تغییر ندهیم، به آرامی آغاز به مردن می‌کنیم. مرگ خلاقیت زمانی رخ می‌دهد که انسان گرفتار روزمرگی گردد. روزها از پی هم می‌آیند و می‌روند شنبه‌ها مثل چند شنبه‌های دیگر آرام ما را مخمور واژه تکرار می‌کنند. آنجا که دیگر ایده‌هایت جلوی دیدگانت خاک می‌خورند.

نشر فرهنگ کارِ گروهی

تا زمانی که حضور دانشجویان دیگر را در آزمایشگاهمان بر نمی‌تابیم و از آخرین گفتگوی علمی با دیگر گروه‌ها و همکاران به منظور اشتراک‌گذاری موضوعات علمی و تعریف پایان‌نامه به دور از هر امتیاز‌گیری، خاطره‌ مبهمی به یاد داریم، ما اسیر خودکامگی شده‌ایم و دیگر انسان اجتماعی نیستیم. تنها به این سوال پاسخ بدهیم که تا چه حد با آزمایشگاه‌های دیگر رابطه صمیمانه داریم؟ شاید لازم است بار دیگر چشم‌ها را بشوییم و رسالتمان را مرور کنیم. منی وجود ندارد، ماییم، ما که خواهیم ساخت…

جزیره‌های دانشگاهی

ما دارای آزمایشگاه‌های بسیار خوب و پیشرفته‌ای هستیم ولی در حد ظرفیت، خروجی واقعی نداریم. خوب که نگاه کنیم کوهی از تجهیزات را در آزمایشگاه‌ها داریم که در حال خاک خوردن هستند شاید سالی چند بار استفاده شود. وسایلی که بیشتر شبیه لباسی بر تن، مایه فخر صاحبش است تا حلال مشکلی. واقعا اگر در جایی از این سرزمین، پژوهشگری درخواست استفاده از وسایل آزمایشگاهی‌مان را داشته باشد چه خواهیم کرد؟

حضور صاحبان صنایع حتی کوچک در جلسات دفاع از پایان نامه‌ها و رساله‌ها

اگر بناست موضوعات علمی که استادان به عنوان پایان‌نامه و رساله برای دانشجویان تعریف می‌کنند در راستای برطرف‌نمودن مسایل و چالش‌های جامعه باشد، چرا صندلی‌های روز دفاع مملو از نماینده یا نمایندگان صنایع و سازمان‌های مرتبط با موضوع نباشد. شاید وقت خداحافظی با میز‌های پر از گل و شربت و شیرینی و جایگزینی با برگه‌های احصای نیاز صنایع فرا رسیده باشد. زمانی که دانشجو تمام نگرانی‌اش، توجیه اقتصادی پایان‌نامه‌اش به نماینده فلان شرکت یا نهاد مرتبط با موضوع باشد و عکس یادگاری با نمایندگان صنایع در انتها، اعتباری خاص به جلسه‌های دفاع ببخشند. به راستی چه پاسخی زیباتر از ترکیب تجربه استاد و دانشجوی باانگیزه و چه مساله‌ای زیباتر از چالش‌های صنعت‌گران.

تلفیق نگاه آزمایشگاهی و دیدگاه صنعتی و خلق اثر مشترک

دانشگاه‌هایی که با نظام‌مندی درست مسایل، بر اساس ساختار نظام حل مساله، رشته‌ها را تعریف و مقاطع را ارتقا می‌دهند بنا می‌شوند. دانشجو بر اساس آنچه از قبل، برنامه‌ریزی و دیده‌بانی شده، می‌داند در طی فرایند تحصیل باید با هدایت و راهبری اساتید به کجا برسد و چه زیبا خواهد بود شعار دانشگاه در مسیر گام دوم انقلاب خطاب به ورودی‌های سال اول: با شما هستیم تا شکوفایی هنر دستمان را در بازار کار ببینیم.

ادامه تحصیل بی‌هدف

به راستی در ساختار سازمانی کشور تا چه میزان نیاز به مدیران و متخصصانی با مدرک دکتری احساس می‌شود و اساسا این مدرک قرار است مساله‌ای را در جایگاه مدیران حل کند یا صرفا مهر تاییدی بر مدیریت شخص مدیر باشد؟ واقعا چه تعداد از آن‌هایی که امروز به عنوان دانشجو در دانشگاه‌ها هستند واقعا آمده‌اند دانش را بجویند و مرزهای آن را گسترش دهند. شاید یک تصمیم سخت این باشد که بیش از این نه وقت خودمان را بگیریم نه فرزندان این سرزمین را سر کار بگذاریم.

دانشگاه‌ها و فرداهای سخت

در روزگاری که شاهد توسعه بی‌رویه دانشگاه‌ها، کم‌توجهی نسبت به آموزش دانش‌آموختگان بر اساس نیازهای بازار کار و کاهش خلاقیت و نوآوری علمی به نسبت گسترش آموزش عالی هستیم، روزی را تصور کنیم که با توجه به رویکرد جامعه، دیگر تمایلی به ادامه تحصیل در دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی نباشد و تب رقابت در قبولی دانشگاه خوابیده است. وزارت علوم قادر به تامین هزینه دانشگاه‌ها هم‌چون گذشته نمی‌باشد. سطح علمی دانشجویان به شدت کاهش یافته و خمودگی بی‌سابقه‌ای در دانشگاه حاکم است. این‌که آیا ما در آن روز به عنوان استاد مشغول به کار هستیم یا به کسوت بازنشستگی نایل گشته‌ایم شاید کمی برایمان فرق کند ولی در هر کدام از این شرایط اگر به وجدان بیدار و رسالت خویش مراجعه کنیم شاید بتوانیم مسئولیت بخش کوچکی از شرایط پیش‌آمده را به عهده بگیریم.

و کلام آخر…

از کجا شروع کنیم؟

از خودمان، “یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم”، من از خودم آغاز می‌کنم. آغاز می‌کنم تولدی دوباره را، شاید تنیدن، درون پیله‌ماندن همیشه هم پروانه گشتن را در پی نداشته باشد.