به گزارش برترین خبر ،  متن یادداشت به این شرح است:

شاید برای ما ایرانی ها بیش از هرجای دنیا عادت شده باشد که از آدم های خوبمان، قهرمان هایی می سازیم دست نیافتنی که اگر خیلی به ایشان ارادت داشته باشیم جایشان می شود قاب عکس کنج طاقچه های قدیمی یا بوفه های پر از یادگاری امروزی. اگر هم یا ارادت ما کافی نبود یا فضای کاشانه ما!! سالی یک بار دور هم جمع می شویم و ساعتی از اوقات یک روز ولادت یا شهادتش را اختصاص می دهم به ادای احترام به مقام شامخ آن بزرگ مرد و دیگر هیچ … رفت تا سال دیگر …

اگر سهوا یا از سر کنجکاوی کودکت هم بپرسد بابا چطور چمران بشوم؟ راهی برای رسیدن مطهری و بهشتی هم هست؟ همت، باکری و سلیمانی امروز هم قابل تکرارند؟ با نگاهی از سر غیظی بیهوده از گفته پشیمانش می کنیم که برو بچه جان! اینها اساطیری هستند که به تاریخ پیوستند و فرزندان دیروز روح الله را مگر می شود تکرار کرد؟!

این طرز نگاه مغرورانه ی از بالا و متوقف شده در دهه شصت یا گاهی حتی بدتر! مانده در صدر اسلام!!، به جوان امروز و بسیجی تحت لوای امام حاضر، هرچند خیلی از مواقع نتوانسته در برابر چشمه جوشان جوان مسلمان ایرانی سنگی بیافکند و در پیروی از خط چمران، شهریاری ها راه خود را یافته و طی طریق تا ملکوت را برای نسلهای بعد سرمشق گرفته اند ، اما …

این ما کجا و آنها کجا گاهی خوب بهانه ای شده است برای توجیه خستگی و کاهلی در راه ماندن ما! در آیینی که در کتاب آسمانی اش می فرماید: لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِ اللَّهِ أُسوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَن کانَ یَرجُو اللَّهَ (احزاب -۲۱) و بهترین بندگانش را الگویی نیکو، و نه اسطوره ای دست نیافتنی همچون خدایگان یونان و روم، تفسیر می کند، چه جای آن است دست خود را از حقیقت های نوشیده از زلال معارف حسینی کوتاه کنیم که کودکان ما از همت و شیرودی و چمران و مطهری راستین دست بر دامان سوپرمن های دروغین بزنند؟! آری درد بسیار است …

و این زخم آنجا سر باز می کند که استاد بدون سرمشق ما! خود نیز در لابلای پروپوزالها و مقالات ISI و گرنت و کلاسهای هرروزه تکراری گم می شود و بجای راهی که چمران، این دانشجوی برجسته دانشگاه های تگزاس و برکلی، در کردستان و دهلاویه و در متن کارخانه انسان سازی انقلاب خمینی (نه در حاشیه های آن!) پیمود ، غریق و شیفته ترجمه تمدنی شده است که امروز تا کمر در عاقبت کار خودش هم مانده است!

آری! چمران شدن قطعا محال نیست! اما نمی شود گفت سخت نیست!! باید کمی دل کندن بیاموزی! جمعش کنی با حس مسئولیت برای حل متعهدانه مشکلات و دغدغه های جدی جامعه در حوزه تخصص ات و چند ده بار ضربش کنی در صبوری و منفعل نشدن در برابر نگاه غرب گرایانی که استعداد درون زای جوان ایرانی را قبول ندارند و آخر تقسیمش کنی به عدد تک تک مردمان سرزمینت و چه بسا فارس و مازنی و کرد و لر و ترک و عرب غیرتمند مسلمان جهان اسلام !

اینگونه اگر شاهد روزگارت بودی، استاد! تو هم شهید می شوی مثل چمران! مثل سلیمانی …!

بابک مومنی
دکترای علوم و مهندسی آب و استادیار دانشگاه پیام نور مازندران (همه اش هیچ! کاش فقط بگویند یک بسیجی …!)