به گزارش برترین خبر ، روز دوم، نماد پایداری است. اباعبدالله الحسین (ع) از همان آغاز حرکت با حوادث گوناگونی روبه رو شد؛ از بیوفایی کوفیان گرفته تا تعقیب شدن از سوی سپاهیان دشمن. با این حال از ادامه راه منصرف نشد و هم چنان استواری ورزیدند.
در نامگذاری شب دوم دهه اول محرم به دلیل همزمانی حرکت قافله و رسیدن آنها به وادی بلا لذا شب دوم را ورود به کربلا نام گذاری شد زیرا قافله امام حسین (ع) روز دوم محرم در حالی که توسط لشکر حرّ بن یزید ریاحی محاصره شده بود به سرزمین کربلا رسید.
امام وقتی نام کربلا را شنید فرمود: «هَذا مَوْضِعُ کَرْبٍ هاهُنا مُناخُ رِکابِنا وَ مَحَطُّ رِحالِنا وَ مَقْتَلُ رِجالِنا وَ مَسْفَکُ دِمائِنا بِهذا حَدَّ ثَنی جَدّی رَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله؛ اینجا محل غم و بلا است، اینجا خوابگاه مرکبهای ماست، محل فرود آوردن بارها و توشههای ماست، اینجا قتلگاه مردان ما و محل ریختن خونهای ماست؛ جدم رسول خدا (ص) این گونه به من خبر داده است.»
امام حسین (ع) روز دوم محرم سال ۶۱ هجری به سرزمین کربلا وارد شد. به همین خاطر، روز دوم محرم، روز ورود به کربلا نامگذاری شده است. روز دوم، نماد پایداری است. اباعبدالله الحسین (ع) از همان آغاز حرکت با حوادث گوناگونی روبه رو شد؛ از بیوفایی کوفیان گرفته تا تعقیب شدن از سوی سپاهیان دشمن. با این حال از ادامه راه منصرف نشد و هم چنان استواری ورزیدند.
پس از سخنان امام حسین (ع) در خصوص وادی بلا که از جدشان این خبررا نقل نمودن در روز دوم ماه محرم همگی از مرکبها فرود آمدند و خیمهها را برافراشتند و از آن طرف، لشکر دشمن با هزار نفر در نقطه مقابل چادر زد.
امام حسین (ع) بعد از استقرار در کربلا، در گوشهای نشسته و در حالی که شمشیر خود را آماده میکرد، اشعاری را در بیوفایی دنیا زمزمه میکرد: «یا دَهْرُ اُفٍّ لَکَ مِنْ خَلیلٍ کَمْ لَکَ بِالْاِشْراقِ وَ الْاَصیلِ•••مِنْ صاحِبٍ وَ طالِبٍ قَتیلِ وَ الدَّهْرُ لا یَقْنَعُ بِالبَدیلِ؛ ای روزگار! افّ بر تو باد. چه بد رفیقی هستی، چه بسیار دوستانت را در شامگاهان و صبحگاهان به قتل رسانیدهای. و روزگار در نزول بلا بر افراد هرگز به بدل قانع نمیشود.»
سند این شعر زیبا از امام سجاد (ع) روایت شده که می فرمایند: «در آن شبی که فردای آن، پدرم به شهادت رسید در خیمه نشسته بودم و عمهام، زینب (س) از من پرستاری میکرد. در آن هنگام پدرم از یارانش کناره گرفت و به خیمه خود رفت و جوین ( غلام ابوذر غفاری) نزدش بود و سرگرم تعمیر و اصلاح شمشیر آن حضرت (ع) بود. در این هنگام پدرم این اشعار را بر زبان جاری ساخت: «یا دهر اف لک من خلیل•••کم لک بالاشراق و الاصیل•••من صاحب و طالب قتیل•••و الدهر لا یقنع بالبدیل•••و انما الامر الی الجلیل•••و کل حی سالک سبیلی؛ ای روزگار، اف بر تو باد با این دوستیات؛ چهاندازه تو در صبحگاهان و شامگاهان دوستان و خواستاران خود را به کشتن میدهی و از آنها به عوض و بدلی هم قانع نمیشوی. به درستی که کارها به دست خدای جلیل است و هر زندهای سالک این طریق است. همه فانیاند، جز ذات حق تعالی.»
ایشان ۲ یا ۳ بار، این شعر را تکرار کردند تا آن جا که فهمیدم و دانستم که منظورش چیست. پس گریه، راه گلویم را بست؛ ولی بغضم را فرو خوردم و هیچ نگفتم و دانستم که به زودی بلا، نازل خواهد شد؛ اما عمهام نیز آنچه را که من شنیدم، شنید و نتوانست خود را نگاه دارد. پس از جا جسته و در حالی که لباسش را بر روی زمین میکشید و سخت درمانده شده بود، خود را به امام (ع) رساند و گفت: وا مصیبتا! کاش پیش از این مرگم فرا رسیده بود.
امروز، گویی مادرم حضرت فاطمه (س) و پدرم علی (ع) و برادرم حسن (ع) از دنیا رفتهاند، ای جانشین گذشتگان و پناه بازماندگان … ای اباعبدالله! پدر و مادرم به فدایت، خود را آماده کشته شدن کردهای، جانم به فدایت.» … امام حسین (ع) خواهرش را دلداری داد و به او فرمود: «خواهرجان! تو را قسم میدهم که در عزایم، گریبان چاک ندهی و صورت نخراشی و چون به شهادت رسیدم، ناله و فغان نکنی.» پس از اینکه عمهام آرام گرفت، پدرم او را نزدیک من آورد و در کنارم نشاند و آنگاه به نزد یاران خویش رفت …». امّا در روز عاشورا بعد از شهادت امام، کسی نبود که بانوان حرم را تسلی دهد و آرام کند.
هر چند امام تا اخرین لحظه به فکر اصلاح امت جدش بود اما چه کند که گوش ها ناشنوا و چشم ها نابینا شده بود و مجالی برای شنیدن حرف حق نمانده بود.
یاشیعَهُ آلِ ابی سُفْیان! انْ لَمْ یکنْ لَکمْ دِینٌ وَ کنْتُمْ لاتَخافُونَ الْمَعادَ فَکونُوا احْراراً فی دُنْیاکمْ هذِهِ وَارْجِعُوا الی احْسابِکمْ انْ کنْتُمْ عَرَباً کما تَزْعَمُونَ»؛ ای پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از روز قیامت نمی ترسید، لا اقل در دنیای خود آزاد مرد باشید و به رسم پدران خود بنگرید؛ اگر به حقیقت خود را از قوم متعصب عرب می پندارید./isna
حجتالاسلام نیما ارزانی