استانها » مازندران » نور
کد خبر : 24096
پنجشنبه - 29 اردیبهشت 1402 - 21:17

روایت کوتاهی از زندگی سراسر عشق و معرفت شهید غلامحسین درویش از شهدای روستای ناحیه نور

 از زمانی که قرار شد روزشمار شهدائی را در سال جدید داشته باشیم هر روز عکس های شهدای بخش بلده حالم را ناخودآگاه تغییر می دهد…..

روایت کوتاهی از زندگی سراسر عشق و معرفت شهید غلامحسین درویش از شهدای روستای ناحیه نور

به گزارش برترین خبر و به نقل از خبرنگار گروه “پل زنگوله تا دوآب” ، از زمانی که قرار شد در گروه ایتای «پل زنگوله تا دوآب» روزشمار شهدائی را در سال جدید داشته باشیم هر روز عکس های شهدای بخش بلده حالم را ناخودآگاه تغییر می دهد.

در این میان تصاویر مبارک برخی از شهدا بیشتر بر حالم تائیر می گذارد. دلیلش را نمی دانم ولی هر چه که هست در وجودم اراده ای را شکل می دهد که درباره آن شهید کنجکاوی بیشتری داشته باشم.

یکی از این شهدایی که در گروه تصویرش را دیدم مردی از روستای ناحیه نور بود. شهید حسین درویش که لحظه ای چهره ی نورانی او از ذهنم پاک نمی شود.

سحرگاه ۲۱ رمضان بود که به ذهنم رسید از حاج احمد حیدری از همولایتی های روستای ناحیه درباره این شهید پرس و جو داشته باشم.

در پی وی ایتا به ایشان پیام دادم و نزدیکای ظهر بود که ایشان با جملات پر از عشق و تعابیر بلند از شهید حسین درویش پاسخم را داد.

وقتی جملات ایشان را می خواندم فهمیدم شهید حسین درویش فقط مرا مجذوب خود نکرده بلکه خیل عظیمی از جوانان و هم رده های سنی خود را شیفته اخلاق و نجابت و اعتقاد راسخ خود نموده بود.

حاج احمد می گفت شهادت، شایسته و مزد واقعی حسین بود. نهایتا ایشان برایم نوشت حاج حسن درویش اخوی شهید در قید حیات است و پیشنهاد می کنم با ایشان درباره شخصیت شهید گفتگو داشته باشید.

شام ۲۱ رمضان توانستم با حاج حسن گفتگوی تلفنی داشته باشم. در ادامه روایت او از برادر شهیدش را می خوانیم:

نامش در شناسنامه حسین بود

حسین فرزند نخست خانواده بود. پدرم رضوانِ درویش برادر آشیخ فخرالدین درویش روحانی و مکتب دار ناحیه بود.

مادرم بانو آتیکه ریاحی از طائفه بیک بود. علاوه بر حسین سه برادر دیگر به نام های عباس، محمدرضا، و اکبر داشتم و دو خواهر. از این تعداد محمدرضا و احمد از دنیا رفته اند. مادرم وقتی حسین به دنیا آمد نام پدر خود را بر او گذاشت. ما همیشه او را غلامحسین صدا می کردیم و تا روز شهادت مادرم نمی دانست که اسم غلامحسین در شناسنامه حسین درج شده است.
همچنان او را غلامحسین می خوانیم. غلامحسین متولد ۱۳۲۱ است و از من ۱٫۵ سال بزرگتر بود ولی شناسنامه من و غلامحسین در یک سال صادر شد و شماره شناسنامه من ۵ و غلامحسین ۶ بود. همیشه این اتفاق مایه شوخی های من و غلامحسین بود به طوری که اگر چه او پسر بزرگتر بود ولی شماره شناسنامه من قبل از او بود.

سرپرستی خانواده با مادر بود

پدرم کشاورز بود و در روستای ناحیه زندگی می کرد. او تعزیه خوان بود و نقش شمر و ابن سعد را بر عهده داشت. او در سال ۱۳۳۷ در ۴۴ سالگی به رحمت خدا رفت در حالی که غلامحسین، فرزند ارشد خانواده ۱۶ ساله بود. پس از فوت پدر، مسئولیت تربیت فرزندان به دوش مادرم افتاد.

او زنی با روحیه انقلابی بود که با تلاش فراوان همه ی ما را بزرگ نمود. بعد از انقلاب و در دوران جنگ مادرم همیشه در تلاش برای بافت شال گردن و لباس گرم برای رزمندگان اسلام بود. هیچگاه نماز جمعه مادرم ترک نمی شد.

ورود به بازار کفاشان

غلامحسین در اواخر عمر پدرم برای یادگیری کفاشی وارد بازار کفاشان تهران در پاساژ حقیقت شد.

او در آن جا شاگردی شوهر خاله ام آقای محمدشریف شریف ناحیه را نمود. هوش سرشار غلامحسین باعث شد تا او در زمانی کوتاه مهارت های لازم برای تبدیل شدن به یک کفاش ماهر را کسب نماید و باعث شد در سن بیست سالگی مغازه کفاشی خود را در خیابان تهران نو، خیابان پدرثانی راه¬اندازی نماید.

استخدام در نیروی هوائی

غلامحسین در مغازه کفاشی خود مشغول به کار بود. شرایط بد اقتصادی که در آن زمان وجود داشت از یک طرف و نداشتن بیمه تامین اجتماعی از سوی دیگر باعث شد او مسیر شغلی خود را تغییر دهد.

غلامحسین به جوشکاری مسلط بود. در همین زمان شبانه مدرک ششم ابتدائی خود را دریافت نمود. برادر همسر او حاج عباس نیکو رویان از اهالی روستای ناحیه بود که شغل او مکانیک هواپیما بود.

غلامحسین از طریق ایشان از سال ۱۳۴۸ به عنوان یک نیروی فنی به استخدام نیروی هوائی درآمد و تا سال ۱۳۶۵ به عنوان یکی از پرسنل افزارمند در نیروی هوائی خدمت نمود.

تحصیلات غلامحسین و آموزش قرآن

حاج حسن درویش درباره تحصیلات غلامحسین می گوید برادرم به مدت سه سال در مکتب خانه عمویم نزد حاج شیخ فخرالدین و دختران ایشان به تحصیل مشغول بود.

محل آن مکتب خانه امروز تبدیل به آشپزخانه امام زاده محمود در ناحیه شده است. امام زاده ای که مورد تکریم و احترام ویژه شهید غلامحسین درویش بود.

حاج احمد حیدری درباره تحصیلات شهید می گوید غلامحسین علاوه بر تحصیلاتی که در ناحیه کسب نمود در تهران نیز چندین سال در حوزه مشغول به کسب علوم حوزوی شد. او معلم اخلاق و قرآن بود و در بیان امور دینی اصلا مصلحت گرا نبود.

 

ازدواج غلامحسین و فرزندان او

حاج حسن درباره ازدواج غلامحسین گفت او همسر خود را از خانواده نیکو رویان برگزید و خداوند به او چهار فرزند به نام های رضوان، مهران، عمران، و احمد عطا نمود.
عمران و احمد پس از انقلاب به دنیا آمدند و نام احمد از نام پدربزرگ غلامحسین گرفته شد.

دلباخته امام خمینی(ره)

در جریان مبارزات انقلاب اسلامی او چندین بار توسط عوامل کلانتری نارمک دستگیر شد.

غلامحسین عاشق و دلباخته ی امام خمینی رحمت الله علیه بود.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در مسجد حاج نجف در محله دروازه شمیران تهران معلم قرآن بود.
او به دانش آموزان کلاس خود می گفت در زنگ های سقف آهنی مسجد، تصویر امام خمینی را می بینم. غرض از این بیان آن بود که غلامحسین مجذوب شخصیت و آرمان های امام خمینی بود و در این راه نهایتا جان خود را تقدیم راه مقتدای خود نمود.

حضور در جبهه های نبرد حق علیه باطل

غلامحسین داوطلبانه به جبهه های دفاع مقدس از طریق لشکر ۱۶ زرهی قزوین اعزام شد.
مادرم به او می گفت غلامحسین جان تو ۴ فرزند داری و در صورتی که شهید شوی خانواده ات بی سرپرست می شوند. ولی او در جواب مادرم می گفت مادر جان اگر هر کدام از ما مردان به یک دلیلی جبهه نرویم پس چه کسی باید از کشور و اسلام دفاع نماید؟
به هر ترتیبی بود غلامحسین از سال ۱۳۶۳ عازم جبهه شد و پیش از شهادت دو بار از ناحیه کمر و پا مجروح شد.
او در ۱۹ فروردین سال ۱۳۶۵ در منطقه ابوقُریب، از پشت سر مورد اصابت گلوله دشمن بعثی قرار گرفت و در ۲۱ فرودین در قطعه ۵۳، ردیف ۴۲، شماره ۳ بهشت زهرا سلام الله علیها به خاک سپرده شد.

تشییع پیکر مطهر غلامحسین در یک روز بارانی در تهران انجام شد ولی عشق و ارادت مردم به این شهید بزرگوار به حدی بود که بارندگی خللی در حضور ایشان ایجاد ننمود.

شخصیت متقی و محبوب شهید غلامحسین درویش به گونه ای بود که بسیاری از همسایگان ارمنی محله ایشان در وحیدیه تهران نیز در مراسم تشییع ایشان حضور داشتند.

گزارش: محمد درزی فرزند نبی الله