به گزارش برترین خبر ، متن کامل این یادداشت را در زیر مشاهده میکنید:
راهبردهای استراتژیکی آموزش کشور به سوی رویکرد آمایش
چکیده
آمایش آموزش عالی بهعنوان یکی از زیرمجموعههای آمایش سرزمین، میتواند نقش مهمی را در فرایند توسعه و پیشرفت کشور بازی کند. اما این سیاستگذاری نیز همانند سایر فعالیتهای توسعهای نیازمند یکسری ملاحظات است که با رویکرد این مقاله تحلیلی به آن پرداخته شد. تجربیات آمایش سرزمین به ما نشان داده است اول از همه نگاه کلگرایانه و سیستمی، بیشترین تاثیر را در بهرهمندی از این نوع برنامهریزی مبتنی بر مزیتهای منطقه به دنبال خواهد شد. ملاحظاتی همچون توجه به اصلاح ساختار اقتصادی و اجتماعی خارج از نظام آموزش عالی به افزایش پیامدهای مختلف آمایش آموزش عالی منجر خواهد شد. البته اصلاحات درون سیستمهای آموزشی مانند نظام هدایت تحصیلی نیز منجر به اصلاح نظام پذیرش دانشجو میشود. علاوه بر آن تقویت زیر نظام آموزش عالی مهارتی نیز پیوند مناسبی برای آموزش و اقتصاد و علیالخصوص کمکردن چالش اشتغال دانشآموختگان خواهد بود.
واژگان کلیدی: آموزش عالی، برنامهریزی، آمایش، سیاستگذاری
مقدمه و بیان مساله
آمایش سرزمین بهعنوان یکی از گفتمانهای مسلط در ادبیات برنامهریزی توسعه کشورها مطرح گردیده و جایگاه خاصی در حوزه برنامهریزی توسعه کشورها پیدا کرده است. در راستای آمایش سرزمین، آمایش آموزش عالی نیز در حوزه سیاستگذاری کلان توسعه کمی و کیفی دانشگاهها نیز مطرح گردید و توسط سیاستگذاران آموزش عالی موردپذیرش قرار گرفت. نمونه این توجه، تاکید اسناد بالادستی بر ضرورت توجه به آمایش آموزش عالی در فرایند توسعه کمی مراکز آموزش عالی است. بسیاری از سیاستگذاران و مدیران دانشگاهی و آموزش عالی نیز همواره بر اجرای آمایش آموزش عالی تاکید دارند، اما به نظر میرسد که طرح برخی از سؤالات و پاسخگویی به آنها میتواند پیامدهای بهتری را برای نظام آموزش عالی کشور در پی داشته باشد. بهعنوانمثال، سؤالهایی مانند: تاریخچه و تجربه آمایش سرزمین و آمایش آموزش عالی چیست؟ اساسا چرا این نوع از برنامهریزی مطرح شد؟ چرا بحث آمایش در آموزش عالی ایران مطرح شد؟ چه نکاتی لازم است در فرایند برنامهریزی آموزش عالی مبتنی بر آمایش مورد توجه قرار گیرد؟ پیامدهایی مورد انتظار با اجرای آمایش آموزش عالی کداماند؟
در ارتباط با سؤالات مذکور میتوان توضیحات ذیل را ارایه داد:
۱- تاریخچه مطرحشدن مفهوم آمایش به کشور فرانسه بازمیگردد؛ جایی که سیاستگذاران آن کشور متوجه شدند که برنامههای توسعه صرفا در شهر پاریس تمرکز یافته و در سایر مناطق کشور اقدام خاصی انجام نگرفته و از توسعه به دور مانده بود. به عبارت دیگر در دورهای از تاریخ، برنامههای توسعه دولت فرانسه تنها در شهر پاریس محقق گشته و از ظرفیتها و ویژگیهای سایر مناطق فرانسه استفاده چندانی نشده بود؛ تا جایی که این مسئله با عناوینی مانند”پاریس و بیابانهای اطراف” در بین سیاستگذاران مطرح گردید! لذا این نوع از برنامهریزی بهعنوان راهحلی جهت پاسخگویی به این نابرابری مطرح شد تا توسعه متوازنی را در کل کشور حکمفرما کند. مبنای این نوع برنامهریزی، تنظیم رابطه بین سه حوزه انسان، فضا و فعالیت با توجه به مزیتهای نسبی مناطق بود. این نوع برنامهریزی، بهنوعی”تقسیمکار ملی” نیز قلمداد شد. در حقیقت آمایش سرزمین بهنوعی تصرف مجدد در سرزمین تلقی شده و زمینه توسعه را در کل کشور فراهم میآورد. بدیهی است که هرگونه تصمیمگیری در آمایش آموزش عالی میبایست با محوریت توجه به برنامههای توسعهای ملی کشور و توجه به اسناد استانی آمایش سرزمین انجام گیرد تا”نتیجه گرایی” و”پیامدگرا شدن” آموزش عالی نیز عملا تحقق یابد.
۲- نکته دوم پیرامون دلایل کاربرد مفهوم آمایش آموزش عالی در ادبیات آموزش عالی ایران است. این مفهوم زمانی در ادبیات آموزش عالی کشور مطرح گردید که رشد کمی آموزش عالی در کشور اتفاق افتاد. تعداد مراکز آموزش عالی در دو بخش دولتی و خصوصی با رشد کمی بیسابقهای روبهرو شد. این رشد، با تقاضای بالای مردم به حضور در دانشگاه و اخذ مدارک دانشگاهی همراه شد! چرا که در سابقه و حافظه تاریخی مردم ایران، دارا بودن مدارک دانشگاهی به استخدام و اشتغال در دوایر اداری و دولتی منجر میشد؛ همچنین دانشآموختگان بهواسطه مدارک دانشگاهی، از امتیازهای سیاسی و قدرتی هم بهرهمند میشدند. در حقیقت، شکلگیری دولت و دیوانسالاری، زمینهای جهت جذب دانشآموختگان دانشگاهی شد و بهتدریج منزلتهای اجتماعی حاصل از آن نیز ارزشهای فرهنگی خاصی به دانشگاهها و مدارک دانشگاهی بخشید و نتیجهاش سیل هجوم متقاضیان مدارک آموزش عالی در جامعه ایرانی بود.! اما بهمرور ظرفیتهای بخشهای دولتی برای استخدام دانشآموختگان دانشگاهی کاهش یافت و از طرف دیگر دانشآموختگان دانشگاهی نیز جایگاه مناسبی در بخشهای خصوصی نداشتند و در طی زمان موضوع بیکاری دانشآموختگان دانشگاهی تبدیل به یک ابرچالش در جامعه ایران شد. تاکید بیش از حد به عرضهگرایی بهجای تقاضامحوری، منجر به عرضه نیروی انسانی بدون توجه به نیازهای جامعه شد(جامعهای که همزمان هم کمبود نیروی انسانی متخصص دارد و هم مازاد نیروی انسانی) اگرچه سرآغاز آموزش عالی با هدف تربیت کادر اداری دولت و تقویت بخش دیوانسالاری بود، ولی نکته مهم این بود که حتی نیازهای بخشهای دولتی نیز بهدرستی تجزیه، تحلیل، تبیین و مبنای پذیرش دانشجو در دانشگاه هم قرار نگرفت! بنابراین انتقادات به آمورش عالی حول محور رشد کمی مراکز آموزش عالی و مشخصنبودن وضعیت اشتغال دانشآموختگان مراکز دانشگاهی قرار گرفت و اصلاح آموزش عالی در ادبیات آموزش عالی بهنوعی بر مدار آمایش سرزمین و آمایش آموزش عالی قرار گرفت و گفتمانهای مختلفی نیز درباره رجوع به این نوع برنامهریزی در جامعه شکل گرفت. چراکه تصور میرفت آمایش آموزش عالی، دانشگاهها را با نیازهای اجتماعی و بهویژه نیازهای منطقهای که بهنوعی ارتباط مجدد انسان، فضا و فعالیت بود، پیوند خواهد داد! و انشاالله تصرف مجدد سرزمین را به همراه خواهد داشت!
۳- نکته سوم این بحث مربوط به ارایه توضیحاتی است که لازم است جهت اصلاح نظام آموزش عالی ایران با توجه و در نظر گرفتن مفهوم آمایش آموزش عالی مدنظر قرار گیرند. نکته اساسی این بحث این است که نباید فراموش گردد که آمایش سرزمین در ارتباط با فرایند توسعه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی معنا پیدا کرده و لازم است امکان”توسعه متوازن”، “درونزا” و”پایدار” را برای کشور فراهم آورد؛ لذا ویژگی جامعیت که بهنوعی توجه به تمام بخشهاست باید مبنای این نوع برنامهریزی بوده و داشتن تفکر سیستمی از ضرورتهای این نوع برنامهریزی ملی است. علاوه بر آن میل به”عدم تمرکز” و “تقسیم کار ملی”، یکی دیگر از مفاهیمی است که نباید به فراموشی سپرده شود!(تا تجربه پاریس و بیابانهای اطراف تکرار نشود!). اگرچه آمایش آموزش عالی در شرایط فعلی کشورمان حول محور بعد کمی گرایش پیدا کرده است و تیغ تیزش نیز متوجه تعدد و کمیت مراکز دانشگاهی و نقد سیاستهای آموزش عالی فراگیر(Mass higher education) است و هرگاه صحبت از آمایش آموزش عالی میشود، صحبت از ادغام و تجمیع، حذف و بهطور کلی ساماندهی ساختاری، اداری و مدیریتی دانشگاهها و مراکز آموزش عالی است. ولی باید خاطرنشان کرد که حل بسیاری از مشکلات آموزش عالی در حذف و ادغام نیست و لازم است در کنار اصلاحات بعد کمی آموزش عالی، آمایش را در”بعد کیفی” و اصلاحات مربوطه موردتوجه قرارداد. لذا آمایش آموزش عالی در راستای کیفیتبخشی و انتخاب مسیر درست در آموزش عالی است که معنای واقعی پیداکرده و آموزش عالی ایران بیش از هر دورهای به اصلاحات کیفی “Qualitative reformation” در ابعاد زیر نیاز دارد:
الف) اصلاحات مربوط به ساماندهی و ارتباط آموزش عالی با نهادهای بیرونی صنعتی، کشاورزی و خدماتی:
دانشگاهها و مراکز آموزش عالی در خلا عمل نمیکنند. زمانی بروندادهای دانشگاه مثمر ثمر خواهد بود که زمینههای اقتصادی، اجتماعی بیرون از دانشگاه نیز فعال و پویا باشند. از منظر اقتصاد آموزش عالی نیز چنین است. نظامهای آموزش عالی زمانی بازده اقتصادی خواهند داشت که شرایط اقتصاد خرد و کلان نیز در وضعیت مطلوب و رو به رشد مثبت بسر ببرند. طبیعی است رونق تولید و شکوفابودن بنگاههای اقتصادی کشور میتواند زمینه جذب نیروهای انسانی آموزشدیده را فراهم آورد. به هر جهت رشد اقتصادی و افزایش تولید ناخالص ملی کشور زمینه مناسبی برای ارتباط متقابل اقتصاد و نظامهای آموزشی و بهطور خاص فراهمسازی فرصتهای اشتغال را نیز فراهم میآورد؛ بنابراین اگر جامعهای با بیکاری دانشآموختگان دانشگاهی روبهرو است، بخشی از دلایل را باید در ضعف ساختارهای اقتصادی آن جامعه جستجو کرد و طبیعی است که اصلاحات آموزشی بهتنهایی زمینه کارآمدی نظام آموزش عالی را فراهم نمیسازد! بنابراین ساماندهی و نظمبخشی به نظامهای اقتصادی، جایگاه مهمی در آمایش سرزمین و فرایندهای توسعه یک کشور داشته و نگاه جزیرهای به اصلاحات درون دانشگاهی اثر چندانی نخواهد داشت!
ب) ارتباط مجدد بین نظام آموزشوپرورش عمومی با نظام آموزش عالی:
معمولا نظامهای آموزشی کشورها، نظامهای پیوستهای هستند که هرگونه تقسیمبندی جداگانه و بدون ارتباط منطقی با یکدیگر منجر به ناکارآمدی هر یک از آنها خواهد شد و یا حداقل اثربخشی اجتماعی آنها را در فرایندهای توسعه آن کشور کاهش خواهد داد. بهعنوانمثال در اغلب کشورها نظامهای آموزشی به سه دسته نظام آموزشی عمومی، نظام آموزش عالی و نظام آموزش مهارتی تقسیم میشود ولی در عین تفکیک، ارتباط افقی و عمودی خاصی نیز بین آنها وجود دارد که این ارتباط میتواند به کارایی و اثربخشی هر یک از آنها منتهی شود. متاسفانه در ایران، این ارتباط چندان منطقی و مناسب نمیباشد! بهویژه بین نظام آموزش عمومی و نظام آموزش عالی کشور ارتباط چندانی برقرار نیست! به اعتقاد نگارنده، نظام آموزش عمومی بهعنوان سرآغاز ورود دانشآموزان به آموزش عالی، نقش قابلتوجهی در شکلدهی افکار، دانشها، گرایشها، ارزشها و مهارتهای دانش آموزان دارد و اصولا فرهنگ عمومی و نظام ارزشی حاکم بر آموزش، مسیر تحصیل را تعیین خواهد کرد. فضای فرهنگی حاکم بر مدرسه و نظام آموزشوپرورش عمومی، ریشه ادامه تحصیل در مسیرهای آموزش عالی و نظام آموزش مهارت را مشخص خواهد کرد که از آن تحت عنوان «هدایت تحصیلی» نامبرده میشود.
بهطور طبیعی انتظار میرود که در پایان دوره آموزش عمومی و در دوره متوسطه، دانشآموزان بهطور مناسبی بین رشتههای مختلف تحصیلی توزیع شوند و زمینه لازم جهت تحصیل در حرفهها و مشاغل مختلف فراهم آید. بهویژه انتظار میرود که بخش عمده دانشآموزان از دوره متوسطه وارد دورههای فنی و حرفهای و مهارتی شوند و بدین ترتیب، چرخه اقتصادی کشور را به حرکت درآورند. ولی متاسفانه آمارها نشاندهنده آن است که اینگونه نیست و بخش عظیمی از دانشآموزان متقاضی ادامه تحصیل در رشتههای نظری و علیالخصوص تجربی میباشند و انبوه داوطلبان کنکور حول محور رشتههای نظری میچرخند. بهعنوانمثال در سال تحصیلی ۱۴۰۰-۱۳۹۹، % ۴۲ از داوطلبان کنکور را متقاضیان گروه آزمایشی تجربی تشکیل میدادند! و بدتر آنکه این گروه عظیم صرفا مقصد آموزش عالی را در چند رشته پزشکی، دندانپزشکی و داروسازی میبینند! و از آنجایی که نظام آموزش عالی هم در پی پاسخگویی به اینگونه تقاضاهای کمی کاذب اجتماعی است، رشد کاریکاتوری پیدا میکند و نتیجهاش این خواهد شد که % ۸۰ دانشجویان تنها در ۲۰ رشته تحصیلی مشغول به تحصیل شوند! طبیعی است که اینگونه گسترش آموزش عالی بهطور حتم بیکاری دانشآموختگان را در پی خواهد داشت!
لذا توجه به سیستمهای قبل از نظام آموزش عالی و اصلاح سازوکارهای مربوط به هدایت تحصیلی اهمیت ویژهای در مباحث مربوط به آمایش آموزش عالی خواهد داشت و خروجیهای مناسب نظام آموزش عالی نیز منجر به اصلاح سیستم پذیرش دانشجو در مراکز دانشگاهی خواهد شد و بدین ترتیب بخش بزرگی از اهداف آمایش آموزش عالی عملا اجرا خواهد شد.
ج- تمرکززدایی در سیاستگذاری و مدیریت آموزش عالی:
همانطور که در ابتدای این نوشتار شرح داده شد، یکی از مؤلفههای اصلی آمایش سرزمین، توجه به توسعه متوازن در سطح کشور است. در این فرایند، قرار بر این است که همه استانها و مناطق با توجه به ویژگیهای فضایی و مزیتهای نسبیشان موردتوجه قرار گیرند. این کار ضمن سرعت بخشیدن به فرایند توسعه، عدالت اجتماعی را نیز برقرار خواهد ساخت. در این میان، سیاستگذاری مناسب سیستمهای آموزشی بهعنوان تأمینکننده نیروی انسانی آموزشدیده نقش اساسی خواهد داشت و طبیعی است سیاستگذاری عدم تمرکز مدیریت نظامهای آموزش عالی، نقش موثری در حرکت به سمت توسعه متوازن ایفا خواهد کرد و بهتبع آن فراهمسازی عدالت آموزشی و عدالت اجتماعی را نیز در پی خواهد داشت! چراکه هنوز نظام آموزشی عمومی، مهارتی و نظام آموزش عالی بهصورت عادلانه در مناطق مختلف کشور توزیع نشده و فرصتهای دسترسی به آموزش، امکانات و منابع آموزشی در وضعیت متوازن و برابری به سر نمیبریم! و هنوز پاسخ مناسبی برای این سؤالات نداریم! بهترین و کیفیترین دانشگاههای کشور در کدام مناطق قرار دارند؟ صنایع باکیفیت در کدام مناطق کشور هستند تا روابط متقابل دانشگاه و صنعت پدید آید؟ بیشترین جمعیت دانشجویی در کدام مناطق متمرکز شدهاند؟ کیفیترین تحصیلات تکمیلی در کدام دانشگاهها و کدام مناطق جغرافیایی متمرکز شدهاند؟ بهترین فضاها، امکانات آموزشی، کارگاهها و آزمایشگاهها کجا قرار دارند؟ امکان و روابط بینالمللی آموزش عالی در کدام مناطق وجود دارد؟ و غیره.
به هر جهت همانطور که مشاهده میشود، حرکت به سمت عدم تمرکز و تفویض اختیارات در سیستمهای آموزشی و با حداقل سیاستگذاری آموزشی اقدام مثبت (Affirmative action)، برای کاهش نابرابریها میتواند یک نوع اقدام عملی برای آمایش آموزش عالی محسوب شود. البته لازم به ذکر است که ضمن تفویض اختیار به دانشگاهها، برقراری ارتباطات سیستماتیک بین دانشگاهها میتواند به همافزایی بیشتر آموزش عالی در سطح کشور و علیالخصوص در ارتقای سطح بینالمللی رتبههای دانشگاهها بیانجامد و جدایی و تکهتکه کردن دانشگاهها و مراکز آموزش عالی ضمن به هدردادن منابع انسانی و مادی آموزش عالی بهشدت به کیفیت ارایه آموزش عالی نیز صدمه زده که لازم است در آمایش آموزش عالی موردتوجه قرار گیرد.
د- حرفه گرایی در آموزش عالی (Vocationalisim in Higher education):
همانطور که در ادبیات انتقادی از وضعیت آموزش عالی ایران هم بحث شد، موضوع بیکاری و عدم مطابقت مهارتهای دانشآموختگان دانشگاهی با نیازهای بازار کار یکی از اصلیترین انتقادات است. به همین دلیل طرح بحث”هدفمند نبودن آموزش عالی” یکی از محورهای اصلی نقدهایی است که بر آموزش عالی کشور وارد میشود. انتقاداتی که به سیستم عرضهگرایی آموزش عالی کشور وارد میشود بهعنوان یکی از زمینههای اولیه ضرورت مطرحشدن آمایش در آموزش عالی کشور ذکر شد. در حقیقت بهنوعی، بازده اقتصادی و اجتماعی نظام آموزش عالی کشور زیر سوال رفت و موضوعاتی مانند رجوع به دانشگاههای کارآفرین و نسل سوم توسط منتقدان نظام آموزش عالی مطرح گردید. چراکه وقتی با انبوه فارغالتحصیلان بیکار در تعدادی از رشتههای تحصیلی مواجه میشویم، این سوال مطرح میگردد که توسعه رشتههای مختلف تحصیلی در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی بر چه اساسی انجام گرفت؟ توسعه و گسترش آموزش عالی بر اساس کدام منابع نظری انجام گرفت؟ آیا صرف داشتن چند عضو هیات علمی در دانشگاه برای ایجاد یک رشته تحصیلی در یک منطقه کفایت میکند؟ تا چه میزان توسعه این رشتهها با نیازهای مختلف حال و آتی بازار کار بود؟ هرم منطقی توسعه آموزش عالی در دورههای کاردانی، کارشناسی و تحصیلات تکمیلی چگونه باید باشد؟ هرم منطقی توسعه رشتههای تحصیلی در گروههای مختلف آموزشی علوم انسانی، مهندسی، کشاورزی، پزشکی، خدمات و… چگونه باید باشد؟ توزیع منطقی دانشجویان و گسترش آموزشها در زیر نظامهای آموزش عالی(پیام نور، فنی و حرفهای، دانشگاههای نظری و …) چگونه باید باشد؟ و … . اینها نمونهای از سوالاتی است که عدم پاسخگویی و برنامهریزی مناسب جهت پاسخگویی به آنها در گذشته آموزش عالی ایران، باعث سرریزشدن انبوه فارغالتحصیلان بیکار به جامعه شده است. لذا ضرورت پیدا میکند که با بهرهگیری از تجارت بینالمللی، سیاست حرفهگرایی در آموزش عالی که زمینه توجه به انتقال مهارتها (skills) و توسعه برنامههای آموزشی و درسی مبتنی بر شایستگی (CBET) و مهارتهای اشتغالپذیری (employability skills) است در برنامههای آمایش آموزش عالی موردتوجه قرار گیرد. فراموش نکنیم که تاکید بر رشتههای مهارتی و مهارتیساختن سرفصلهای دروس به«تجاریسازی» آموزش نیز کمک شایانی خواهد کرد. اگرچه در قانون برنامه ششم قرار بر این بود که % ۳۰ دانشجویان در دورههای تکنسینی مهارتی مشغول به تحصیل باشند ولی فراموش نباید کرد که بحث هدایت تحصیلی دانشآموزان در دورههای آموزش عمومی نقش مؤثری دراینارتباط خواهد داشت.
به هر جهت یکی از ابعاد کیفی مهم در آمایش آموزش عالی، «ماموریت گرا» ساختن نظام آموزش عالی و توجه خاص به حرفهگرایی در آموزش عالی است. فراموش نکنیم در حال حاضر بسیاری از دانشگاهها در دنیا بر اساس شاخصهای اقتصادی و فراهمسازی بستر مناسب برای اشتغال و بهرهوری اقتصادی رتبهبندی میشوند و تنها ارایه مقالات علمی و چاپ کتابها، بهعنوان معیار اعتبارسنجی دانشگاهها مدنظر قرار نمیگیرد! شاید به همین علت است که بخشی از نظام ارزیابی از آموختههای دانشآموختگان توسط نهادهای بیرونی انجام میگیرد و بهگونهای«صلاحیت حرفهای» صاحبان مدارک آموزشی مورد اعتبارسنجی نهادهای صنعتی و علمی خارج از دانشگاهها قرار میگیرد؛ بنابراین با اتخاذ سیاستهای مناسب کیفی در برنامه آمایش آموزش عالی و توسعه کمی و کیفی رشتههای مختلف مهارتی و مرتبط با نیازهای بازار کار در حال و آینده و توجه خاص به دانشگاههای فنی و حرفهای و علمی کاربردی، گام مؤثری در این مسیر بر خواهیم داشت.
نتیجهگیری
هدف اصلی از نگارش این نوشتار، ابتدا فهم جایگاه آمایش سرزمین (Land Use Planning) و سپس تبیین مسیر آمایش آموزش عالی در کشور بود. تاکید بر این بود که آمایش میبایست به توسعه متوازن در کشور منتهی گردد و نظام آموزش عالی نیز بهعنوان یکی از زیر نظامهای توسعه میتواند با انجام وظایف و کارکردهای مختلف و مناسب خود، گامهای مؤثری در این مسیر بردارد. لذا هرگونه اقدام اصلاحی در آموزش عالی میبایست به برقراری ارتباط دوطرفه بین نظامهای آموزش عالی و بخشهای بیرونی و حتی خصوصی و منجمله اسناد استانی آمایش سرزمین کشور باشد؛ اما آنچه مورد تردید بود این است که هدف اصلی از آمایش آموزش عالی صرفا به ساماندهی ساختاری و مدیریتی نظام آموزش عالی محدود نگردد، آمایش آموزش عالی فقط تصمیمگیری درباره ابعاد کمی آموزش عالی نباشد و همه بحثها معطوف به تجمیع، ادغام و حذف دانشگاهها و مراکز آموزش عالی نباشد! در آمایش آموزش عالی لازم است سیاستهای کلان و خرد در این رابطه مورد بازنگری قرارگرفته و اصلاحات لازم در راستای”کیفیسازی آموزش عالی” نیز مورد توجه قرار گیرد. ازجمله این اصلاحات، توجه به هم سویی و هماهنگی با اهداف توسعه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه و فراهمسازی زمینههای لازم جهت توسعه متوازن و درونزا است؛ بنابراین جامعیت و نگاه سیستمی به”بیرون و درون” از ضرورتهای اصلی آمایش به شمار میرود؛ در همین راستا اتخاذ تدابیری برای همراهی نهادهای بیرونی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی برای ارتباط با دانشگاهها توسط دولتمردان عامل مهمی برای ارتقای پیامدهای آمایش آموزش عالی میباشد.
به طور کلی رویکردهای موردتوجه در آمایش آموزش عالی را میتوان به صورت زیر طبقهبندی کرد:
همچنین این موضوع مطرح گردید که بخشی از ناکارآمدی در جذب نیروی انسانی متخصص، به نظامهای اقتصادی بیرون از آموزش عالی مربوط است که لازم است این بخش در آمایش سرزمین مورد توجه سیاستگذاران و قانونگذاران کلان سیاسی و اقتصادی کشور قرار گیرد. همچنین تحلیل شد که نظام هدایت تحصیلی در نظام آموزشوپرورش عمومی نیز میتواند تا حد زیادی نظام پذیرش و سنجش دانشجویان را ساماندهی کند. علاوه بر آن، سیاست عدم تمرکز و فرایند تفویض اختیارات به دانشگاهها و توجه به ویژگیهای مناطق و تقسیمکار ملی، یکی از اصلاحاتی است که لازم است موردتوجه سیاستگذاران آموزش عالی قرار گیرد. در راستای تقویت بعد کیفی آمایش آموزش عالی، حرفهگرایی و توجه رشتههای موردنیاز بازار کار و به مهارتهای اشتغالپذیری نیز جزو اولویتهای این نوع از برنامهریزی آموزشی قلمداد میشود؛ بنابراین با طراحی و اجرای برنامههای بلندمدت، میانمدت و کوتاهمدت به فراهمسازی زمینههای لازم برای تقویت دانشگاههای نسل سوم و چهارم که ارتباط دانشگاه با جامعه، مبنای برنامهریزی را تشکیل میدهد، نیز از اولویتهای برنامه کیفی آمایش در آموزش عالی است. البته نباید فراموش کرد که در کنار توجه به آموزش و اصلاح تربیت نیروی انسانی در برنامه آمایش، لازم است برنامههای پژوهش و کارکردهای مشاورهای دانشگاهها و مراکز آموزش عالی و تقویت روابط بینالمللی دانشگاهها نیز موردتوجه قرار گیرند. بهویژه توجه به تولید فناوری سطوح پایین، متوسط و عالی در کارکردهای پژوهشی دانشگاهها، پارکها و مراکز رشد و فناوری نقش شایستهای دارد که بحثهای مستقلی را نیز طلب میکند.