به گزارش برترین خبر ، متن کامل این یادداشت را در زیر مشاهده می‌کنید:

باسمه تعالی

به بهانه روز جهانی حذف خشونت علیه زنان

اکبر علیوردی نیا (استاد جامعه شناسی دانشگاه مازندران)

با توجه به افزایش میزان خشونت در جهان، سازمان بهداشت جهانی، خشونت را یک مساله اساسی و تهدید جدی علیه سلامت و امنیت اجتماعی می‌داند. خشونت علیه زنان یک مسأله ناگوار جهانی است و در سه دهه گذشته از طریق تلاش‌های فعالان و حامیان حقوق زنان، خشونت علیه زنان، در عرصه عمومی به عنوان یک مساله جدی اجتماعی مطرح شده است. در واقع، خشونت علیه زنان بخشی از تاریخ بشر بوده و متأسفانه همچنان در سراسر جهان به عنوان یک مساله‌ای همه‌گیر مطرح است. خشونت، زندگی میلیون‌ها نفر از زنان را در همه‌ی طبقات اجتماعی، اقتصادی و آموزشی در سراسر جهان تحت تاثیر قرار داده است و از حقوق زنان برای مشارکت کامل در جامعه ممانعت می‌کند . شایع بودن ضرب و شتم زنان و خشونت خانگی، تأثیر مخرب و ویرانگری بر زنان، کودکان و روابط زناشویی دارد و زن آزاری مسأله فراگیری است که مرز نمی‌شناسد و در تمامی جوامع و فرهنگ‌ها به اشکال مختلف بروز می کند.

سازمان ملل متحد در تلاش‌های خود برای از بین بردن خشونت علیه زنان، در بیانیه‌ای به تفصیل، خشونت علیه زنان را تشریح می کند و هر عمل خشونت آمیز مبتنی بر جنسیت را که با آسیب جسمی، جنسی و روانی و یا رنج زنان از جمله تهدید به چنین اعمالی، اجبار یا محرومیت از آزادی “چه در ملأ عام چه در فضای خصوصی” همراه باشد را به عنوان خشونت علیه زنان تعریف کرده است. خشونت علیه زنان، یکی از شایع ترین جرایم خشونت‌آمیز در جهان محسوب می‌شود و در سراسر جهان، میزان نگران کننده‌ای از خشونت علیه زنان، توسط مردان وجود دارد که میزان آن در کشورهای مختلف، متفاوت است. در مورد جهانی بودن خشونت علیه زنان، آمار و ارقام زیادی وجود دارد. اما متأسفانه در ایران به واسطه محرمانه تلقی کردن داده‌های ثانویه مربوط به مسائل اجتماعی، آمار رسمی و مستندی در مورد خشونت علیه زنان، که محققین از آن استفاده کنند، منتشر نمی‌شود و متاسفانه این نوع داده‌ها محرمانه تلقی می‌شوند. در حالی که ارائه توصیه‌های سیاستی برای پیشگیری از رفتارهای انحرافی نظیر خشونت علیه زنان، علاوه بر داشتن بینش نظری، منوط به دسترسی محققین به داده‌های مربوطه است.

خشونت شوهران علیه زنان با هر نامی که خوانده شود دارای تأثیرات مختلفی است. این اثرات را می‌توان در سه سطح فردی، خانوادگی و اجتماعی تقسیم‌ کرد. واضح است که در میان این سطوح افتراق وجود ندارد و هرکدام از تأثیرات در هر یک از سطوح به همراه خود زنجیره‌ای از پیامدها را به دنبال خواهد داشت که سطوح دیگر را متأثر می‌کند. در سطح فردی، خشونت شوهران علیه زنان منجر به خودسوزی و خودکشی زنان، تأثیرات منفی گسترده بر صحت و سلامتی جسمی، روانی و دفاعی زنان، در خطر افتادن و از بین رفتن استقلال زنان و متعاقب آن به وجود آمدن احساس خودکم‌بینی می‌گردد. در سطح خانوادگی خشونت شوهران علیه زنان می‌تواند به طلاق، انحراف زن، فرار زن از منزل و اختلال در سلامت روانی کودکان منجر شود. از سوی دیگر، در سطح اجتماعی نیز خشونت شوهران علیه زنان می‌تواند مسبب از دست دادن کرامت انسانی زنان در اجتماع و به وجود آمدن احساس ناتوانی درآنان، محرومیت از حقوق اساسی و اولیه انسانی و به طریقی مشابه تداوم تبعیض و خشونت در نسل‌های بعدی شود.

می توان گفت ضرب و شتم زنان، سلطه نظام‌مند و کنترل اجتماعی زنان توسط مردان است. همه مردان به طور بالقوه می توانند از خشونت به عنوان ابزاری قدرتمند برای مطیع ساختن زنان استفاده کنند. سوء استفاده از زنان موجب وابستگی آنها می شود و مردان را قادر به اعمال قدرت و کنترل بر زنان می کند. واقعیت سلطه مردان در سطوح مختلف جامعه ، مهم‌ترین عامل موثر در حفظ سوء استفاده از زنان می‌باشد. مردسالاری(پدرسالاری) دو مولفه اساسی دارد: ساختار، که در آن مردان قدرت و امتیاز بیشتری نسبت به زنان دارند و ایدئولوژی که به این ساختار مشروعیت می بخشد. لذا می توان گفت که یکی از عوامل اصلی در خشونت علیه زنان، مردسالاری است. همچنین، جوامعی که در آنها خویشاوندی تفوق دارد، به بسط نوعی «مراقبت اخلاقی افراطی» گرایش دارند که این امر باعث بوجود آمدن جرایمی در دفاع از نظم اخلاقی می‌شود. با این استدلال ، بهتر می‌توان خودکشی‌های تقدیرگرایانه و قتل‌های شرافتی زنان را در استان‌های کمتر توسعه یافته ایران تبیین کرد.

در ایران خودکشی زنان که ناشی از انتظام اجتماعی افراطی است، اوج تجلی عینی خشونت علیه زنان می‌باشد. برخی از تحقیقات انجام شده در ایران، از جمله نگارنده این سطور، نشان می‌دهد که نوع غالب خودکشی‌ها در میان زنان و دختران در مناطق کمتر توسعه یافته ایران از نوع خودکشی تقدیرگرایانه است. خودکشی‌هایی که از تحمیل بیش از حد هنجارها بر آنها ناشی می‌شود. در واقع، این نوع خودکشی‌ها، متضمن ر‌هایی از یک موقعیت هنجاری است که چار‌ه‌ای جز آن وجود ندارد. قتل های شرافتی(ناموسی) مثل رومینای نوجوان در گیلان و خودکشی‌های تقدیر گرایانه زنان و دختران در اقصی نقاط ایران (بویژه غرب و جنوب کشور)، دو روی یک سکه هستند. در ایران، موارد زیادی وجود دارد که زنان و دختران مناطقی که کنترل اجتماعی غیر رسمی و فشار سنت‌های اجتماعی بسیار بالاست، به خاطر ترس ناشی از ازدواج تحمیلی یا امتناع از ازدواج تحمیلی، اتهام روابط نامشروع، شرم از ارتکاب یا تجربه عملی ناشایست، ترس از مواجه شدن با حملات وحشیانه بستگان مذکر خود( پدر، برادر، همسر، پسرعمو و …) مرتکب خودکشی می‌شوند. افزایش میزان شوهرکشی در ایران نیز به نوعی بازتابی از آسیب‌زایی ساختار اجتماعی جامعه است. به عبارت دیگر، افزایش شوهرکشی نیز نمودی دیگر از بودی (ساختاراجتماعی) است که گاه به صورت خودکشی، گاه به صورت قتل شرافتی و گاه نیز به صورت شوهرکشی متجلی می‌شود. در واقع می‌توان گفت که تصور زن و مفهوم زن به مثابه دارایی مرد، به قتل رساندن وی را نیز توجیه می کند.