خبرگزاری مهر، گروه استانها- مریم رضایی: ساعت ۱۳ را نشان میدهد و محله هم بسیار خلوت است. کسی هم در کوچه و خیابان نیست تا آدرس را بپرسید. فقط عدهای که ما برایشان تازگی داریم از پشت پنجره خود یواشکی نگاهمان میکنند.
امتداد خیابان را که بگیرید به کوچههایی با سربالایی تند میرسید. آفتاب همه را در خانه حبس کرده است. زندگی روی تپههای حاشیه شهر آنها را وادار کرده برای کوچهها که شیب تند دارد، پله بسازند تا بتوانند به منازل خود دسترسی داشته باشند.
خانه هایی که اکثر آن نه ظاهر خوبی دارند و نه باطن سالمی. بیشتر آنها بدون نظارت ساختهشدهاند؛ چون اینجا «کوی محتشم»، حاشیه شهر گرگان است.
انتهای یکی از کوچهها دختری روی یکی از پلهها در حال شستن لباس است. آب لگن را خالی میکند. حباب و کفها پشت سر هم میترکد و آب از وسط کوچه با آن شیب تند سر میخورد و در کوچههای پاییندست پخش میشود. دستانش را زیرآب میگیرد و دوباره لباسها را داخل تشت میریزد.
کنجکاو میشوم و سعی میکنم از سربالایی به سمت او بالا بروم تا همکلام شویم.
زندان رفتن مادر برایمان عادی شده
«خانه ما خیلی قشنگ شده است. این هفته که به آخر برسد ۳۴ روز دیگر مادرم از کمپ به خانه برمیگردد. خیلی سخت است که مادر آدم معتاد باشد ولی مادر است دیگر چیزی نمیتوان گفت. اولین بار کلاس پنجم ابتدایی بودم که مادرم زندان افتاد. چند بار هم زندان رفته برای همین زندان و اعتیاد او برایم عادی شده.»
این روزها منیره و برادرش اشکان تنها در خانهای زندگی میکنند که بهتازگی مرمتشده است. زندگی در محلهای زیرپوست شهر، بالا و پایینهای زیادی را برای اهالی آن به وجود آورده است.
منیره شلنگ آب را بهطرف من میگیرد. دست و صورتم را آب میزنم. بهصورت منیره نگاه میکنم. چشمانش را از چشمانم می دزد و خودش را مشغول شستن میکند. به نظر بیشتر از ۲۵ سال میرسد اما تازه اول راه ۲۰ سالگی است. صدای شرشر آب توی تشت لباس، صدای دلنشینی را در فضای ساکت آن محله حکمفرما کرده است.
منیره دستش را داخل آب تشت میکند و میگوید: «دل آدم با این آب خنک میشود.» اجازه میگیرم که به داخل خانه بروم. کارگرها در حال کار کردن هستند. از داخل حیاط هم میتوان کل اتاقها را دید. منیره با صدای بلندتر میگوید: یک ماه پیش کار مرمت خانه شروع شد و تازگی هم تمامشده است. خدا «عمو شهریاری» را خیر بدهد. در این محله زحمت کشیده که این محله تازه به این شکل تبدیلشده است.
اشکان با دیدن من از داخل حیاط به داخل یکی از اتاقها میرود. پیش منیره برمیگردم. به آقای شهریاری اشاره میکنم و میپرسم، او عموی تو است؟ همانطور که به جان لباسها افتاده است جواب میدهد: عمو که نه، مثل عمو میماند. آقای شهریاری پدر معنوی محله است.
میپرسم، زندگی در چنین خانهای سخت نبود؟ منیره که انگار تازه به من اعتماد کرده است جوابم را میدهد که «اصلاً خانه نبود. ما فقط میگفتیم خانه، مادرم درب خانه را برای خرج اعتیادش کند و فروخت. ۱۴ سال است که در این محله زندگی میکنم. همه خاطرات کودکیام در کوچهپسکوچههای همینجاست. از آنوقتی که باید سراشیبی تند این کوچه را با پاهای خاکی و کلی نفس زدن بالا میآمدیم تا الآن که این پله درست کردن و حالا کوچه ما کمی قشنگ شده.»
نه حقوق کمیته امداد داریم و نه یارانه
از منیره در خصوص سرکار رفتن میپرسم که دوست دارد کار کند یا نه و او جواب میدهد: مدتی در یک رستوران سر کار میرفتم ولی رها کردم. به ماه هم نکشید. از کارش خوشم آمد ولی صاحبش آدم درستی نبود. خیلی خرج نداریم. حقوق کمیته امداد که قطعشده و مادرم هم یارانه را ثبتنام نکرده بود. همه یارانه را دارند ولی ما حتی همان مقدار را هم نداریم. میگذرد.
منیره از آرزوهایش هم برایم میگوید. آرزوی دختری که به قول خودش گول زیاد خورده و بازیچه دست زیاد بوده فقط یک «ازدواج موفق» است. منیره بااینکه فقط تا اول راهنمایی درسخوانده است خیلی خوب کلمات را کنار هم میگذارد و قشنگ حرف میزند.
دلش هوای پدرش را هم کرده است. برایم تعریف میکند: قبلاً گنبد زندگی میکردیم. پدرم همان گنبد فوت کرد. همانجا هم دفنش کردیم. الآن ۱۵ سال است که نتوانستم گنبد بروم. راستش بودجه نداریم. پدربزرگم هم که گرگان در امامزاده دفن است. گاهی پیاده سر خاکش میروم ولی پدرم نه، چون دور است و پول ما جواب نمیدهد.
کوی محتشم از آن محلههایی است در گرگان که بوی درد میدهد. از آن دردهایی که زیرپوست شهر نفوذ پیداکرده و جا خوش کرده است. در این میان هستند گروههایی که هرچند ساده اما سعی دارند تک خانههایی مثل خانه منیره را سروسامان دهند به امید اینکه بتوانند تا حدودی از این معضلات اجتماعی کم کنند.
شهریاری که منیره از او بهعنوان عمو در کوی محتشم یاد میکند یکی از کسانی است که توانسته این محله را ازلحاظ فرهنگی متحول کند. خودش ۱۵ سال است که در کوی محتشم زندگی میکند.
شهریاری که تکتک خانهها و کوچه و پسکوچههای کوی محتشم را میشناسد. در خصوص این محله برای ما توضیح داد که یکی از معضلات درجهیک در این منطقه مواد مخدر است و توزیع مواد مخدر در این محله معلوم است. همه میدانند کدام خانهها و چه اشخاصی به فروش مواد مخدر مشغول است.
سختی معیشت مردم را به سمت فروش مواد مخدر برد
او همچنین از معیشت خانوادهها یادکرد. معیشتی که باعث شده مردم منطقه به دنبال سایر معضلات اجتماعی بهخصوص فروش مواد مخدر بروند. از او در خصوص گذشته این محله و حال میپرسم که میگوید: درگذشته ۸۰ خانوار موادفروش در محله بود اما الآن این تعداد به هشت خانواده رسیده است. در سالهای گذشته بهصورت علنی در این محله تزریق مواد مخدر وجود داشت اما الآن این اتفاقها وجود ندارد. در تمام این سالها سعی شده است که چه باکارهای فرهنگی و چه با صحبت و راهنمایی مردم و خانوادهها را از گذشته خود جدا کنیم.
او ادامه میدهد: مردم این محله ثابت کردهاند که اگر موردتوجه قرار بگیرند و به آنها اهمیت داده شوند حاضرند برای صلاح خود هر کاری کنند. من در این مدت سعی کردم چیزی که به آنها یاد بدهم این باشد که به سمت تحصیلات بروند. بارها برایشان گفتهام که اگر میخواهید حمال هم بشوید، حمال باسواد شوید. در این مدت ۴۶ دانشجو در مقاطع مختلف تحصیلی داشتیم و این برای ایجاد وضعیت فرهنگی در محله بسیار خوب است.
معتمد محل با تأکید بر اینکه درگذشته کسی مردم را در این محله جدی نگرفته بود میگوید: رودخانهای که در اینجا و هممرز با محله وجود دارد درگذشته شرایط خوبی نداشت اما در دوره شهردار قبلی دیواره سازی آن انجامشده و الآن نیز درختکاری شده و محله از حالت زشتی درآمده است. فضای محله هم برخلاف خیلی از محلاتی که شرایط خوبی ندارند تغییر کرده است. حتی سعی کردهام که سیمای ظاهری محله را هم مناسب و تمیز نگهداریم که تأثیر زیادی در اهالی محل دارد.
مهر خیرین جای بی مهری مسئولان را پر می کند
شهریاری همچنین به پایگاه همیاران کوی محتشم که یک هفته بهصورت رسمی کارش را در محله شروع کرده است اشاره میکند. او ادامه میدهد : این پایگاه نزدیک دو ماه بهصورت غیررسمی کارش را در محله آغاز کرده است و به همت بهزیستی شهرستان گرگان در این منطقه افتتاحشده است. این پایگاهها اجتماعمحور هستند و مردم باید فعالیتهایش را هدایت کنند. با پیگیری و حمایت مسئولین برنامههایی مثل مشاوره، روانشناسی و سایر کارهای فرهنگی را سعی میکنیم در این پایگاه آغاز کنیم.
او همچنین به زندگی منیره و برادرش در کوی محتشم هم اشاره میکند و میگوید: سعی کردیم با خیرین خانه آنها را مرمت کنیم. چنین کارهای فرهنگی در محله انجام میشود و تأثیرهای خوبی هم در محله داشته است. بعضیها در اینجا توجه همراه با عمل می خواهند.
لباسهای رنگین منیره نتوانست رنگ خاکستری را از زندگی او پاک کند. دلش هم از مسئولانی که آمدند و وعده دادند و رفتند پر است. با این حال خوشحالی را میتوان در نگاهش دید. خانهای که با کمک خیرین نو شده و سقفی که امسال زیر باران چکه نمیکند. فقط میماند زندگی با مادری که معتاد است و تهیه هزینه ها در شرایطی که نه پولی دارد و نه کمک دولتی. منیره را میتوان نماد بی مسئولیتی مدیران، بی تفاوتی مردم و فقر فرهنگی و اقتصادی دانست که هر روز دارد بیش از گذشته در لایه های مختلف جامعه ما نفوذ میکند. منیره نماد مقاومت هم هست. مقاومت زیر خط فقر آن هم در محله ای که مسئولان آن را فراموش کردند.